عاشقان بمبی پارت (1)
عاشقان بمبی پارت (1)
ات با صدای زنگ گوشیش
بیدار شد و کار های لازم رو انجام داد و لباس فرمش رو پوشید و رفت مدرسه
توی راه ساکورا دوستش رو دید و با
صدای بلند گفت)(سلاااااااام) داشتن حرف میزدن که یکی از
هم کلاسی هاشون گفت دو تا شاگرد جدید میخواد بیاد
رفتیم کلاس و خانم معلم اومد و
گفت
بچه ها امروز دو تا شاگرد داریم
بهشون سلام کنید
وقتی در باز شد دو تا پسر جذاب اودن داخل و معرفی کردن خودشون رو
ادامه دارددد (✷‿✷) 🧝🏼♀️
ات با صدای زنگ گوشیش
بیدار شد و کار های لازم رو انجام داد و لباس فرمش رو پوشید و رفت مدرسه
توی راه ساکورا دوستش رو دید و با
صدای بلند گفت)(سلاااااااام) داشتن حرف میزدن که یکی از
هم کلاسی هاشون گفت دو تا شاگرد جدید میخواد بیاد
رفتیم کلاس و خانم معلم اومد و
گفت
بچه ها امروز دو تا شاگرد داریم
بهشون سلام کنید
وقتی در باز شد دو تا پسر جذاب اودن داخل و معرفی کردن خودشون رو
ادامه دارددد (✷‿✷) 🧝🏼♀️
۱.۱k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.