کونیچیوا خب امروز می خوام اولین فیکم رو بنویسم
کونیچیوا خب امروز می خوام اولین فیکم رو بنویسم
اسم شخصیت اصلی کیراس
پارت اول فرزند شیطان رو شروع می کنم
از زبون کیرا
دیشب اصلا درست نخوابیدم خوابی که دیدم خیلی عجیب بود
به خودم گفتم:ولش اگه بهش فکر نکنم یادم میاره بهتره آماده شم امروز اولین روزه
با عجله لباسام رو پوشیدم به طرف در حرکت کردم ولی اون لعنتی رو دیدم با عصبانیت
گفتم :چرا تو اینجایی
رین با نیشخند گفت : خبر نداری
گفتم : از چی
رین گفت: چرا دیشب هعی اسمم رو صدا می زدی
گفتم: مدرکی داری
رین گوشیش رو درآورد و صدای ضبط شدم رو گذاشت
گفتم :ما فقط همسایه دیوار به دیواریم از شانس بدم اتاقم کنار اتاق تو هس حالام راتو بکش برو مدرست
رین ازم جدا شد تو فکر بودم که به مدرسه رسیدم
وارد کلاسA_1 شدم رو صندلی جلو نشستم
همه بچه ها اومده بودن ولی هیچ کدوم رو نمی شناختم آخرین نفر رین اومد تعجب کردم ولی بروز ندادم
معلم اومد سر کلاس
همه خودشون رو معرفی کردن نوبت به من رسید
بلند شدم می خواستم اسممو بگم که یه پسر با موی زرد بهم گفت :کوچولو عصبی
عصبانی شدم مدادم رو سمتش پرت کردم مداد ازرو موهاش رد شد و به دیوار خورد
استادمون من اون پسر رو پیش مدیر برد یه مدیر با موهای زرد برام عجیب بود انگار دوتا شاخ داشت مدیر از ما پرسید کی شروع کرده
گفتم : کسی که شروع کرده خودش میگه
پسره گفت :من برای شوخی اینکار رو کردم
داد زدم من ازین شوخی های بی مزه خوشم نمیاد
مدیر گفت : دنکی کامیناری جوان لطفاً عذر خواهی کن
کامیناری گفت ببخشید
وارد کلاس شدیم همه داشتن باهم حرف می زدن که چشمم به رین افتاد که همیشه خدا نیشش بازه استادمون پیش مدیر بود تو فکر بودم که یه دختر اومد و بهم گفت:من مینا اشیدو هستم و می خوام باهات دوست بشم
قبول کردم
خب نظر تون رو بگین و لطفاً بلایکید
بابای
اسم شخصیت اصلی کیراس
پارت اول فرزند شیطان رو شروع می کنم
از زبون کیرا
دیشب اصلا درست نخوابیدم خوابی که دیدم خیلی عجیب بود
به خودم گفتم:ولش اگه بهش فکر نکنم یادم میاره بهتره آماده شم امروز اولین روزه
با عجله لباسام رو پوشیدم به طرف در حرکت کردم ولی اون لعنتی رو دیدم با عصبانیت
گفتم :چرا تو اینجایی
رین با نیشخند گفت : خبر نداری
گفتم : از چی
رین گفت: چرا دیشب هعی اسمم رو صدا می زدی
گفتم: مدرکی داری
رین گوشیش رو درآورد و صدای ضبط شدم رو گذاشت
گفتم :ما فقط همسایه دیوار به دیواریم از شانس بدم اتاقم کنار اتاق تو هس حالام راتو بکش برو مدرست
رین ازم جدا شد تو فکر بودم که به مدرسه رسیدم
وارد کلاسA_1 شدم رو صندلی جلو نشستم
همه بچه ها اومده بودن ولی هیچ کدوم رو نمی شناختم آخرین نفر رین اومد تعجب کردم ولی بروز ندادم
معلم اومد سر کلاس
همه خودشون رو معرفی کردن نوبت به من رسید
بلند شدم می خواستم اسممو بگم که یه پسر با موی زرد بهم گفت :کوچولو عصبی
عصبانی شدم مدادم رو سمتش پرت کردم مداد ازرو موهاش رد شد و به دیوار خورد
استادمون من اون پسر رو پیش مدیر برد یه مدیر با موهای زرد برام عجیب بود انگار دوتا شاخ داشت مدیر از ما پرسید کی شروع کرده
گفتم : کسی که شروع کرده خودش میگه
پسره گفت :من برای شوخی اینکار رو کردم
داد زدم من ازین شوخی های بی مزه خوشم نمیاد
مدیر گفت : دنکی کامیناری جوان لطفاً عذر خواهی کن
کامیناری گفت ببخشید
وارد کلاس شدیم همه داشتن باهم حرف می زدن که چشمم به رین افتاد که همیشه خدا نیشش بازه استادمون پیش مدیر بود تو فکر بودم که یه دختر اومد و بهم گفت:من مینا اشیدو هستم و می خوام باهات دوست بشم
قبول کردم
خب نظر تون رو بگین و لطفاً بلایکید
بابای
۲.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.