قسمت چهارم فیک تو و فیلیکس
قسمت چهارم فیک تو و فیلیکس
پرستار اومد از اتاق بیرون و به جونگکوک گفتش میتونی بری داخل تو حالت خوب بود و فقط یکم صورتت زخمی شده بود جونگکوک اومد پیشت و تو با صدای گرفته بهش گفتی که توی بی تی اس اونو دوست داری و بهش گفتی ازش خوشت میاد جونگکوک اومد و بهت گفتش که اشکالی نداره میتونی باهام زندگی کنی و باهم دوست شیم و تو گفتی باشه پرستار گفت میتونه مرخص شه چون حالش کاملا خوبه تو به هیونجین زنگ زدی و گفتی میخوای مهاجرت کنی و از کره به تایلند بری به این یه بهونه بود تا با جونگکوک زندگی کنی و نمیخواستی مهاجرت کنی هیونجین و لینو هم گفتن باشه هرجور دوست داری تو و جونگکوک سوار ماشین شدین و رفتین خونه جونگکوک وقتی خونه جونگکوک رو دیدی پرات ریخت چون اونجا خیلی بزرگ و شیک بود رفتین داخل خونه جونگکوک و اون یک اتاق رو به تو داد خونه جونگکوک مثل قصر بود و تو از اونجا خیلی خوشت اومده بود تو خواستی یکم بخوابی و جونگکوک گفت برو بخواب اشکالی نداره رفتی خوابیدی وقتی خوابیدی ساعت پنج بود و وقتی پاشدی ساعت 10 بود تو نزدیک پنج ساعت خوابیده بودی رفتی پیش جونگکوک اون داشت سریال میدید سریال زامبی ای تو رفتی پیشش نشستی تا باهم ببینید یهو یک زامبی اومد جلوی تصویر تو انقدر ترسیدی جیغ زدی و پریدی تو بغل جونگکوک و اون به تو نگاهی کرد و گفتش خوبی و توهم گفتی آره اون گفت خوابش میاد و میخواد بخوابه و ازت پرسید میخوای ببینی و گفتی نه تنها میترسم میرم منم میخوابم رفتی خوابیدی و نزدیکای ساعت 5 صبح با صدای زنگ در خونه از خواب پاشدی رفتی بیرون و از توی آیفون نگاه کردی و دیدی یکی از اعضای بی تی اس یعنی شوگای بی تی اس پشت در بود
قسمت چهارم به پایان رسید
*❤❤
برای قسمت بعد لایک و کامنت بزارید 🥰
پرستار اومد از اتاق بیرون و به جونگکوک گفتش میتونی بری داخل تو حالت خوب بود و فقط یکم صورتت زخمی شده بود جونگکوک اومد پیشت و تو با صدای گرفته بهش گفتی که توی بی تی اس اونو دوست داری و بهش گفتی ازش خوشت میاد جونگکوک اومد و بهت گفتش که اشکالی نداره میتونی باهام زندگی کنی و باهم دوست شیم و تو گفتی باشه پرستار گفت میتونه مرخص شه چون حالش کاملا خوبه تو به هیونجین زنگ زدی و گفتی میخوای مهاجرت کنی و از کره به تایلند بری به این یه بهونه بود تا با جونگکوک زندگی کنی و نمیخواستی مهاجرت کنی هیونجین و لینو هم گفتن باشه هرجور دوست داری تو و جونگکوک سوار ماشین شدین و رفتین خونه جونگکوک وقتی خونه جونگکوک رو دیدی پرات ریخت چون اونجا خیلی بزرگ و شیک بود رفتین داخل خونه جونگکوک و اون یک اتاق رو به تو داد خونه جونگکوک مثل قصر بود و تو از اونجا خیلی خوشت اومده بود تو خواستی یکم بخوابی و جونگکوک گفت برو بخواب اشکالی نداره رفتی خوابیدی وقتی خوابیدی ساعت پنج بود و وقتی پاشدی ساعت 10 بود تو نزدیک پنج ساعت خوابیده بودی رفتی پیش جونگکوک اون داشت سریال میدید سریال زامبی ای تو رفتی پیشش نشستی تا باهم ببینید یهو یک زامبی اومد جلوی تصویر تو انقدر ترسیدی جیغ زدی و پریدی تو بغل جونگکوک و اون به تو نگاهی کرد و گفتش خوبی و توهم گفتی آره اون گفت خوابش میاد و میخواد بخوابه و ازت پرسید میخوای ببینی و گفتی نه تنها میترسم میرم منم میخوابم رفتی خوابیدی و نزدیکای ساعت 5 صبح با صدای زنگ در خونه از خواب پاشدی رفتی بیرون و از توی آیفون نگاه کردی و دیدی یکی از اعضای بی تی اس یعنی شوگای بی تی اس پشت در بود
قسمت چهارم به پایان رسید
*❤❤
برای قسمت بعد لایک و کامنت بزارید 🥰
۴.۷k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.