عاشقان بمبی پارت (6)
عاشقان بمبی پارت (6)
دو هفته گذشت و ساکورا حالش خوب شده بود و مرخص شد
ولی این وسط شوگا دیگه نیومد مدرسه وتهیونگ هم ازش خبری نداشت
فرداش از معلم شماره ی مامان شوگا رو گرفتم و گفت رفته کافه و ادرس رو داد
میخواستم برم که تهیونگ گفت منم باهات میام ولی وقتی رفتیم
دیدم که شوگا داره با ی دختره دیگه غذا میخوره هو میگه و میخنده به تهیونگ گفتم جدا از من بره خونه چون راه خونشون با من بود
وقتی داشتم میرفتم گریه میکردم اخه من عاشقش شده بودم
که یهو ی اکیپ مست مستقیم اومدن پیشم و گیرم انداختنم و بردنم تو ی ی اپارتمان گوشیم رو گرفتن و شماره هامو حذف کردن و بهم دادنش ولی انگار ی شماره رو جا گذاشته بودن اونم شماره ی شوگا بود و مجبور بودم
دو هفته گذشت و ساکورا حالش خوب شده بود و مرخص شد
ولی این وسط شوگا دیگه نیومد مدرسه وتهیونگ هم ازش خبری نداشت
فرداش از معلم شماره ی مامان شوگا رو گرفتم و گفت رفته کافه و ادرس رو داد
میخواستم برم که تهیونگ گفت منم باهات میام ولی وقتی رفتیم
دیدم که شوگا داره با ی دختره دیگه غذا میخوره هو میگه و میخنده به تهیونگ گفتم جدا از من بره خونه چون راه خونشون با من بود
وقتی داشتم میرفتم گریه میکردم اخه من عاشقش شده بودم
که یهو ی اکیپ مست مستقیم اومدن پیشم و گیرم انداختنم و بردنم تو ی ی اپارتمان گوشیم رو گرفتن و شماره هامو حذف کردن و بهم دادنش ولی انگار ی شماره رو جا گذاشته بودن اونم شماره ی شوگا بود و مجبور بودم
۱.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.