عشق همیشگی کوک پارت۱۰
عشق همیشگی کوک پارت۱۰
.
ویو لینا
با گریه میخواستم رد شم اونور جاده که سوار ماشین داداشم شم برم خونه که یهو ماشین زد بهم سرم داشت سود میکشید مردم روی سرم جمع بودن یه چند دقیقه بعد آمبولانس اومد و منو بردن بیمارستان.
راوی
پرستارا گوشی لینا رو گرفته بودن لینا رمز گوشیش رو رد کرده بود پرستارا رفتن توی مخاطبین گوشی لینا و به آخرین نفری که لینا بهش زنگ زده زنگ زدن .
کوک:چرا به من زنگ زدی (داد)
پرستار:آقای محترم لطفا آروم باشین ما از بیمارستان.........زنگ میزنیم
کوک:چی چرا لینا الان اونجاس چه اتفاقی افتاده(نگران و بغض)
پرستار:چیزی نشده ماشین زده بهش و فقط یه خراش کوچولو روی پاهاش افتاده
کوک:من الان میام اونجا(بغض)
کوک گوشی رو قطع کردو به طرف بیمارستان حرکت کرد.
کوک:پرستار پرستار کیم لینا کدوم اتاقه
پرستار:انتهای راهرو اتاق۵۴
کوک:ممنون
پرستار:آقا گوشیشون هم ببرین
کوک:بدید به من
کوک گوشی رو گرفت و رفت اتاق لینا
لینا در حال گریه کردنه و دکتر داره زخم دست و پاهاشو پانسمان میکنه.
کوک:لینا(نگران)
لینا:کوکیییی(گریه)
کوک:آقای دکتر میشه ببرمش خونه
دکتر:بله سرمش تموم شد میتونید ببرینش
دکتر رفت
کوک رفت پیش لینا نشست و اونو توی بغلش گرفت.
لینا:کوک مرسی که اومدی مرسیییی(گریه)
کوک:چرا مراقب خودت نبودی هان(یه کوچولو داد)
لینا:کوکی داد نزن ببخشید(گریه)
کوک:نه تو نباید معذرت خواهی کنی اون منم که باید بگم........ببخشید چاگیا
لینا:دیگه تنهام نزار(گریه)
داداش لینا اومد توی اتاق
چان وو :اجی
لینا:داداشی
چان وو:خوبی کجات شکسته
کوک:جایش نشکسته فقط یکم دست و پاش
زخمی شده
چان وو:آره دیگه لینا سگ جونه
لینا:چان وو تو اینجا هم ادم نیستی(گریه همراه با لبخند)
چان وو:آدم نیستم فرشته ام
هر سه زدن زیر خنده
.
پارت بعدی فردا همین موقع😔
.
ویو لینا
با گریه میخواستم رد شم اونور جاده که سوار ماشین داداشم شم برم خونه که یهو ماشین زد بهم سرم داشت سود میکشید مردم روی سرم جمع بودن یه چند دقیقه بعد آمبولانس اومد و منو بردن بیمارستان.
راوی
پرستارا گوشی لینا رو گرفته بودن لینا رمز گوشیش رو رد کرده بود پرستارا رفتن توی مخاطبین گوشی لینا و به آخرین نفری که لینا بهش زنگ زده زنگ زدن .
کوک:چرا به من زنگ زدی (داد)
پرستار:آقای محترم لطفا آروم باشین ما از بیمارستان.........زنگ میزنیم
کوک:چی چرا لینا الان اونجاس چه اتفاقی افتاده(نگران و بغض)
پرستار:چیزی نشده ماشین زده بهش و فقط یه خراش کوچولو روی پاهاش افتاده
کوک:من الان میام اونجا(بغض)
کوک گوشی رو قطع کردو به طرف بیمارستان حرکت کرد.
کوک:پرستار پرستار کیم لینا کدوم اتاقه
پرستار:انتهای راهرو اتاق۵۴
کوک:ممنون
پرستار:آقا گوشیشون هم ببرین
کوک:بدید به من
کوک گوشی رو گرفت و رفت اتاق لینا
لینا در حال گریه کردنه و دکتر داره زخم دست و پاهاشو پانسمان میکنه.
کوک:لینا(نگران)
لینا:کوکیییی(گریه)
کوک:آقای دکتر میشه ببرمش خونه
دکتر:بله سرمش تموم شد میتونید ببرینش
دکتر رفت
کوک رفت پیش لینا نشست و اونو توی بغلش گرفت.
لینا:کوک مرسی که اومدی مرسیییی(گریه)
کوک:چرا مراقب خودت نبودی هان(یه کوچولو داد)
لینا:کوکی داد نزن ببخشید(گریه)
کوک:نه تو نباید معذرت خواهی کنی اون منم که باید بگم........ببخشید چاگیا
لینا:دیگه تنهام نزار(گریه)
داداش لینا اومد توی اتاق
چان وو :اجی
لینا:داداشی
چان وو:خوبی کجات شکسته
کوک:جایش نشکسته فقط یکم دست و پاش
زخمی شده
چان وو:آره دیگه لینا سگ جونه
لینا:چان وو تو اینجا هم ادم نیستی(گریه همراه با لبخند)
چان وو:آدم نیستم فرشته ام
هر سه زدن زیر خنده
.
پارت بعدی فردا همین موقع😔
۳.۴k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.