عشق همیشگی کوک پارت۱۱
عشق همیشگی کوک پارت۱۱
.
ویو کوک
صبح شده بود با صدای زنگ در پاشدم.
زیییییینگگگگگگگگگ
کوک:اوف کیه
کوک چشاش رو بست و خوابید
زینگگگگگگگگگ
لینا:مرررررررررض سگ پدرسگ این موقع کی زنگ درو میزنه
کوک:من برم ببینم کیه داره زنگ درو میزنه
کوک رفت ببینه کیه
کوک:بله بفرمایین
+سلام اومدم برای تمیز کاری خونه
کوک:اشتباه اومدی خانم
+مگه اینجا تونه لی.......نیست
کوک:نه خونه روبه رویی خونه لی....عه
+اها باشه ممنون
کوک رفت بالا گوشیشو برداشت یه نگاه به ساعت کرددستش رو برد روی سر لینا و موهاشو نوازش کرد.
کوک:نفسم پاشو صبح شده
لیناپاشد و یه نگاه به اطرافش کردو روبه کوک کرد.
لینا:صبح بخیر
همین که اینو گفت زد زیر خنده و قه قه میخندید
کوک:چیشده چرا میخندی(خنده)
لیناخندش قطع شد
لینا:دیشب خواب میدیدم حامله ام
کوک:اها اونوقت باباش کی بود(اخم)
لینا:اخم نکن باباش تو بودی
کوک:اها
لینا:میخوام دوباره بخوابم
لینا اینو گفت و یه دفعه کوک لباشو کوبوند به لب لینا
ویو لینا
به کوک گفتم میخوام دوباره بخوابم که یه دفعه لباشو کوبند به لبام و تند تند میخورد منم باهاش هم کاری کردم
کوک:اوف چقد خوشمزه ای تو
لینا:معلومه که خوشمزه ام(داره عشوه میره)
کوک:عشقم بریم صبحونه بخوریم
لینا:نمیتونم
کوک:چرا؟
لینا:چون پاهام رفته مسافرت استراحت کنه
کوک:مزه نریز بیا بریم
لینا و کوک رفتن صبحونه بخورن
.
ادامه دارد شرط پارت بعد
لایک:10
کامنت۷
😊
.
ویو کوک
صبح شده بود با صدای زنگ در پاشدم.
زیییییینگگگگگگگگگ
کوک:اوف کیه
کوک چشاش رو بست و خوابید
زینگگگگگگگگگ
لینا:مرررررررررض سگ پدرسگ این موقع کی زنگ درو میزنه
کوک:من برم ببینم کیه داره زنگ درو میزنه
کوک رفت ببینه کیه
کوک:بله بفرمایین
+سلام اومدم برای تمیز کاری خونه
کوک:اشتباه اومدی خانم
+مگه اینجا تونه لی.......نیست
کوک:نه خونه روبه رویی خونه لی....عه
+اها باشه ممنون
کوک رفت بالا گوشیشو برداشت یه نگاه به ساعت کرددستش رو برد روی سر لینا و موهاشو نوازش کرد.
کوک:نفسم پاشو صبح شده
لیناپاشد و یه نگاه به اطرافش کردو روبه کوک کرد.
لینا:صبح بخیر
همین که اینو گفت زد زیر خنده و قه قه میخندید
کوک:چیشده چرا میخندی(خنده)
لیناخندش قطع شد
لینا:دیشب خواب میدیدم حامله ام
کوک:اها اونوقت باباش کی بود(اخم)
لینا:اخم نکن باباش تو بودی
کوک:اها
لینا:میخوام دوباره بخوابم
لینا اینو گفت و یه دفعه کوک لباشو کوبوند به لب لینا
ویو لینا
به کوک گفتم میخوام دوباره بخوابم که یه دفعه لباشو کوبند به لبام و تند تند میخورد منم باهاش هم کاری کردم
کوک:اوف چقد خوشمزه ای تو
لینا:معلومه که خوشمزه ام(داره عشوه میره)
کوک:عشقم بریم صبحونه بخوریم
لینا:نمیتونم
کوک:چرا؟
لینا:چون پاهام رفته مسافرت استراحت کنه
کوک:مزه نریز بیا بریم
لینا و کوک رفتن صبحونه بخورن
.
ادامه دارد شرط پارت بعد
لایک:10
کامنت۷
😊
۳.۵k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.