(فیک خیانت پارت ۳)
(فیک خیانت پارت ۳)
هعی...همینطوری ک نشسته بودم رو تخت با ی بغض سنگین گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم.... (مکالمه ی یونسو و مامانش)
یونسو:سلام مامان
م یونسو: سلام قشنگ مامان
یونسو: خوبی چ خبر
م یونسو: هیچی عزیزم،اوکیه ما امشب بیایم خونتون؟
یونسو: باشه منتظرم
تلفنو قطع کردم هیچی خونه نداشتیم باید میرفتم از بیرون خرید میکردم
پس لباسامو پوشیدم و کارت و سوئیچو برداشتم و زدم بیرون رسیدم بعدداز ²⁰ دقیقه رسیدم فروشگاه 6..۷ بسته نودل خریدم یذره سبزیجات و میوه هم خریدم و رفتم خونه خونه رو جارو کردم گردگیری کردمو ساعت حدود ۴ بود تا ۴:۳۰ ی استراحت کردم ک دیدم صدای زنگ در میاد رفتم درو باز کردم مامان و بابام اومده بودن ولی ب مامانم هیچی راجب جریان تهیونگ نگفتم چون میدونستم وایمیسه دلداری میده شام درست کردم خوردن و رفتن
خب ادامه پارت بعد🥲🩵
هعی...همینطوری ک نشسته بودم رو تخت با ی بغض سنگین گوشیم زنگ خورد مامانم بود جواب دادم.... (مکالمه ی یونسو و مامانش)
یونسو:سلام مامان
م یونسو: سلام قشنگ مامان
یونسو: خوبی چ خبر
م یونسو: هیچی عزیزم،اوکیه ما امشب بیایم خونتون؟
یونسو: باشه منتظرم
تلفنو قطع کردم هیچی خونه نداشتیم باید میرفتم از بیرون خرید میکردم
پس لباسامو پوشیدم و کارت و سوئیچو برداشتم و زدم بیرون رسیدم بعدداز ²⁰ دقیقه رسیدم فروشگاه 6..۷ بسته نودل خریدم یذره سبزیجات و میوه هم خریدم و رفتم خونه خونه رو جارو کردم گردگیری کردمو ساعت حدود ۴ بود تا ۴:۳۰ ی استراحت کردم ک دیدم صدای زنگ در میاد رفتم درو باز کردم مامان و بابام اومده بودن ولی ب مامانم هیچی راجب جریان تهیونگ نگفتم چون میدونستم وایمیسه دلداری میده شام درست کردم خوردن و رفتن
خب ادامه پارت بعد🥲🩵
۴.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.