♡familiar stranger ♡
♡familiar stranger ♡
پارا: ۲
یونگی: خانم قاتل رسیدیم مایلید پیاده شید
البته چرا که نه
یونگی: خوب زود باش که بابات منتظره توعه
چی.. یعنی تو بابام نیستی
یونگی: نه ولی از من گفتن هرچی گفت گوش کن مگر نه اتفاق های بدی میوفته اون به کسی رحم نمیکنه
اوه اوکی
یونگی: خوبه
ویو ته
تو اتاق کارم بودم که صدای یونگی اومد مزاحم
اومدم پایین که دیدم یه دختر بچه همراهشه بهش میخورد ۱۳ ساله باشه
_سلام چه خبر از این ورا ایشون کی باشن (اشاره به ا/ت)
یونگی: ایشون که میگی از این به بعد دخترته
_خوبه میتونی بری
ویو ا/ت
هاا چجوریی اون الان قبول کرد شک نکرد هاااا
ویو ته
دختر خوشگلی بود نمیتونستم از دستش بدم واقعا که خیلی آدمو ت. حر. ی. ک میکنه
تو خیالات چرتم محو بوم که یهو جینا اومد
جینا: اوم ددی خیلی وقت بود ندیدمت
به ا/ت نگاه کردم سرش پایین بود و خیلی کیوت و خوردنی شده بود که گفت
ببخشید میتونم اسمتون رو بدونم
_اوهوم من کیم تهیونگم
که اینطور اقای کیم اتاق من کجاست؟
_اممم اتاق تو طبقه دوم درب چهارم
خیلی ممنونم
یه تشکر کوچیک کردم رفتم و در اتاقو باز کردم که دیدم یه اتاق بزرگ و زیبا هست وایب دارکی داشت و از اینش خوشم اومد خیلی خاص بود تو افکارم غرق بودم که صدای اه و ناله یه نفرو شنیدم اهمیت ندادم و دیدم صدا اتموم نمیشه رفتم پایین که دیدم
ویو ته
_هرزه خسته نشدی اینقدر زیر من جون دادی
جینا: نه ددی مگه میشه از تو خسته شد
منم بی وقفه لباساش در اوردم و واردش کردم داست اه و ناله میکر که یهوو ا/ت اومد و یه حیغ بلند کشید من ازش کشیدم بیرون شلوارمو پوشیدم جینا هم لباساش رو پوشید که دیدم ا/ت روشو برگردوند و رفت
پارا: ۲
یونگی: خانم قاتل رسیدیم مایلید پیاده شید
البته چرا که نه
یونگی: خوب زود باش که بابات منتظره توعه
چی.. یعنی تو بابام نیستی
یونگی: نه ولی از من گفتن هرچی گفت گوش کن مگر نه اتفاق های بدی میوفته اون به کسی رحم نمیکنه
اوه اوکی
یونگی: خوبه
ویو ته
تو اتاق کارم بودم که صدای یونگی اومد مزاحم
اومدم پایین که دیدم یه دختر بچه همراهشه بهش میخورد ۱۳ ساله باشه
_سلام چه خبر از این ورا ایشون کی باشن (اشاره به ا/ت)
یونگی: ایشون که میگی از این به بعد دخترته
_خوبه میتونی بری
ویو ا/ت
هاا چجوریی اون الان قبول کرد شک نکرد هاااا
ویو ته
دختر خوشگلی بود نمیتونستم از دستش بدم واقعا که خیلی آدمو ت. حر. ی. ک میکنه
تو خیالات چرتم محو بوم که یهو جینا اومد
جینا: اوم ددی خیلی وقت بود ندیدمت
به ا/ت نگاه کردم سرش پایین بود و خیلی کیوت و خوردنی شده بود که گفت
ببخشید میتونم اسمتون رو بدونم
_اوهوم من کیم تهیونگم
که اینطور اقای کیم اتاق من کجاست؟
_اممم اتاق تو طبقه دوم درب چهارم
خیلی ممنونم
یه تشکر کوچیک کردم رفتم و در اتاقو باز کردم که دیدم یه اتاق بزرگ و زیبا هست وایب دارکی داشت و از اینش خوشم اومد خیلی خاص بود تو افکارم غرق بودم که صدای اه و ناله یه نفرو شنیدم اهمیت ندادم و دیدم صدا اتموم نمیشه رفتم پایین که دیدم
ویو ته
_هرزه خسته نشدی اینقدر زیر من جون دادی
جینا: نه ددی مگه میشه از تو خسته شد
منم بی وقفه لباساش در اوردم و واردش کردم داست اه و ناله میکر که یهوو ا/ت اومد و یه حیغ بلند کشید من ازش کشیدم بیرون شلوارمو پوشیدم جینا هم لباساش رو پوشید که دیدم ا/ت روشو برگردوند و رفت
۶.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.