تک پارتی تهیونگ
تکپارتی تهیونگ و ات💜
اخرش غمگینه
ات
چند روز بود که هی حالم بد میشد پس رفتم آزمایش بارداری بدم میدونستم که تهیونگ اگه بفهمه که داره بابا میشه خیلی خوشحال میشه🙃
تست دادم منتظر موندم تا جواب آزمایش بیاد دکتر گفت باید یکم صبر کنم
*یکم بعد*
(دکتر&)
&خانم کیم ات +بله بفرمائید
&یه خبر خوب دارم براتون تست بارداری شما مثبت بود🙂
خیلی خوشحال شدم برگه آزمایشمو گرفتم که برم خونه🏠
رفتم که این خبرو به تهیونگ بدم خیلی ذوق زده بودم خودمو یکم خوشگل کردم آماده شدم*شب شد
تهیونگ اومد خونه
+سلام تهیونگ یچیزی بگم باورت نمیشه..(ذوق زده)
_سلام😒(سرد)
+چی شده؟😥
_چی شده هااا از من می پرسیی (باداد)
+تهیونگ بخدا نمی دونم چی شده😕😢
_اون پسره کی بود هاا که صبح باهاش داشتی حرف میزدی و میخندیدیی؟ ههااا؟کی بوددد؟
+تهیونگ اون داداشم بود باور کن اون داداشم بود اسمش کیم جونگ سوئه من بهت خیانت نکردم(بابغض)
_چجوری انتظار داری حرفتو باور کنم ها؟ازت متنفرم ات تو بهم خیانت کردی الانم داری دروغ میگی
+باور کن اون داداشمه😭
_ازت متنفرم ات حالا هم گمشو بیرون
خیلی ناراحت بودم اشکام سرازیر شده بودن +اگه اینجوری راحتی همین الان میرم
یه کت پوشیدم کیفمو برداشتم از خونه رفتم بیرون
تهیونگ
ات رفت بیرون اون بهم خیانت کرد
اما اگه راست گفته باشه چی اون هیچوقت بهم دروغ نمی گفت بعد یه برگه رو میز دیدم دیدم برگه ازمایشه ات باردار بود😯خیلی خوشحال شدم یادم افتاد ات از خونه رفته🙁
زنگ زدم به گوشیش ولی دیدم گوشیش رو میزه و داره زنگ میخوره گوشیش رو نبرده بود
*یکم گذشت*
نگرانش شدم هیچوقت تا این وقت شب بیرون نبود ساعت ۱۱ شب بود واقعا ترسیدم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه
ات
همینطور بی هدف تو خیابونا داشتم میرفتم داشت بارون میومد اشکایه منم همراه با بارون صورتم رو خیس می کرد اون چطور تونست اینکارو بکنه من بهش خیانت نکردم😓
یهو یه نوری دیدم که از دور داشت میومد و...سیاهی
تهیونگ
نگران ات شدم و رفتم دنبال ات دیدم که یهو یه ماشین با سرعت اومد و خورد به ات دویدمو رفتم جلو ات افتاده رو زمین صورتش پر خون بود صورتشو نوازش کردم _ات تو نباید ترکم کنی ات نهه تو بهم قول دادی پیشم باشی ات نه😭
مردم زنگ زده بودن امبولانس چند نفر اومدن ات رو بردن منم داشتم گریه میکردم بردنش بیمارستان..
...
&اقای کیم تهیونگ
_بله دکتر
&اِم..
_اقای دکتر لطفا بگین ات زندس
&متاسفم...تسلیت میگم ایشون..ایشون باردار بودن
پاهام سست شد من واقعا عاشق ات بودم اشکام صورتم و خیس کرده بود
*یه سال بعد*
تهیونگ
_ات تو بهم قول داده بودی که ترکم نکنی ولی کردی..تو که میدونی من بدون تو طاقت نمیارم..تو دیگه تنها نیستی..منم دارم میام پیشت!
خودشو از ساختمون بلند پرت کرد...
اخرش غمگینه
ات
چند روز بود که هی حالم بد میشد پس رفتم آزمایش بارداری بدم میدونستم که تهیونگ اگه بفهمه که داره بابا میشه خیلی خوشحال میشه🙃
تست دادم منتظر موندم تا جواب آزمایش بیاد دکتر گفت باید یکم صبر کنم
*یکم بعد*
(دکتر&)
&خانم کیم ات +بله بفرمائید
&یه خبر خوب دارم براتون تست بارداری شما مثبت بود🙂
خیلی خوشحال شدم برگه آزمایشمو گرفتم که برم خونه🏠
رفتم که این خبرو به تهیونگ بدم خیلی ذوق زده بودم خودمو یکم خوشگل کردم آماده شدم*شب شد
تهیونگ اومد خونه
+سلام تهیونگ یچیزی بگم باورت نمیشه..(ذوق زده)
_سلام😒(سرد)
+چی شده؟😥
_چی شده هااا از من می پرسیی (باداد)
+تهیونگ بخدا نمی دونم چی شده😕😢
_اون پسره کی بود هاا که صبح باهاش داشتی حرف میزدی و میخندیدیی؟ ههااا؟کی بوددد؟
+تهیونگ اون داداشم بود باور کن اون داداشم بود اسمش کیم جونگ سوئه من بهت خیانت نکردم(بابغض)
_چجوری انتظار داری حرفتو باور کنم ها؟ازت متنفرم ات تو بهم خیانت کردی الانم داری دروغ میگی
+باور کن اون داداشمه😭
_ازت متنفرم ات حالا هم گمشو بیرون
خیلی ناراحت بودم اشکام سرازیر شده بودن +اگه اینجوری راحتی همین الان میرم
یه کت پوشیدم کیفمو برداشتم از خونه رفتم بیرون
تهیونگ
ات رفت بیرون اون بهم خیانت کرد
اما اگه راست گفته باشه چی اون هیچوقت بهم دروغ نمی گفت بعد یه برگه رو میز دیدم دیدم برگه ازمایشه ات باردار بود😯خیلی خوشحال شدم یادم افتاد ات از خونه رفته🙁
زنگ زدم به گوشیش ولی دیدم گوشیش رو میزه و داره زنگ میخوره گوشیش رو نبرده بود
*یکم گذشت*
نگرانش شدم هیچوقت تا این وقت شب بیرون نبود ساعت ۱۱ شب بود واقعا ترسیدم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه
ات
همینطور بی هدف تو خیابونا داشتم میرفتم داشت بارون میومد اشکایه منم همراه با بارون صورتم رو خیس می کرد اون چطور تونست اینکارو بکنه من بهش خیانت نکردم😓
یهو یه نوری دیدم که از دور داشت میومد و...سیاهی
تهیونگ
نگران ات شدم و رفتم دنبال ات دیدم که یهو یه ماشین با سرعت اومد و خورد به ات دویدمو رفتم جلو ات افتاده رو زمین صورتش پر خون بود صورتشو نوازش کردم _ات تو نباید ترکم کنی ات نهه تو بهم قول دادی پیشم باشی ات نه😭
مردم زنگ زده بودن امبولانس چند نفر اومدن ات رو بردن منم داشتم گریه میکردم بردنش بیمارستان..
...
&اقای کیم تهیونگ
_بله دکتر
&اِم..
_اقای دکتر لطفا بگین ات زندس
&متاسفم...تسلیت میگم ایشون..ایشون باردار بودن
پاهام سست شد من واقعا عاشق ات بودم اشکام صورتم و خیس کرده بود
*یه سال بعد*
تهیونگ
_ات تو بهم قول داده بودی که ترکم نکنی ولی کردی..تو که میدونی من بدون تو طاقت نمیارم..تو دیگه تنها نیستی..منم دارم میام پیشت!
خودشو از ساختمون بلند پرت کرد...
۴.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.