مافیای جذاب من
#مافیای_جذاب_من
#پارت_اول
سلام اسم من ات هست من ۳ ساله که با شوگا ازدواج کردم من ۲۷ سالمه و شوگا ۳۰ سالشه ولی شوگا توی باند مافیا رئیس هستش من شوگا رو خیلی دوست دارم ولی شوگا اصلا از من خوشش نمیاد و بازور با من ازدواج کرده (برای این که بین خانواده صلح باشه ازدواج کردن ) شوکا هر روز منو با کمربند میزنه و دختر کرایه میکنه و میاره خونه و اونا رو..... خلاصه ما توی این سه سال تا به حال با هم رابطه لی نداشتیم و حتی تا به حال دست بخت منم نخوردهههه
.
.
.
شروع
صبح ساعت ۱۰ صبح
هییییی اه چرا انقدر دیر از خواب بلند شدم شوکا حتما رفته سر کار صددرصد تا شب نمیاد
زینگ زینگ (زنگ تلفن)
الو؟
شوگا : ات من امروز شب زود میام خونه شام درست کن
ات : باشه
خیلی خوشحال بودم که شوگا برای اولین بار میخواد دست پختمو بخورههههه
شروع کردم به بختن
پرش زمانی شب ساعت ۹
شوگا : بالاخره رسیدم اصلا نمیخوام برم و ات رو ببینم واقعا ازش متنفرم
سلام غذا حاظره ؟
ات : آره حاظره
اوکی من میشینم سر میز
ویو ات
من رفتم غذا رو برای شوگا بیارم اما یکدفعه
دستم خورد به بشقاب مورد علاقه شوگا و افتاد و شکست
شوگا : ات باز چه گندی زدی؟
ات : م.ن م.ن م.ن
شوگا : یه بار خواستم باهات مهربون باشم ولی نه نمیشه امشب قراره ازم کلی کتک بخوری
کمربندشو در اورد و اومد سمتم .......
لایک : ۵
کامنت : ۲
#پارت_اول
سلام اسم من ات هست من ۳ ساله که با شوگا ازدواج کردم من ۲۷ سالمه و شوگا ۳۰ سالشه ولی شوگا توی باند مافیا رئیس هستش من شوگا رو خیلی دوست دارم ولی شوگا اصلا از من خوشش نمیاد و بازور با من ازدواج کرده (برای این که بین خانواده صلح باشه ازدواج کردن ) شوکا هر روز منو با کمربند میزنه و دختر کرایه میکنه و میاره خونه و اونا رو..... خلاصه ما توی این سه سال تا به حال با هم رابطه لی نداشتیم و حتی تا به حال دست بخت منم نخوردهههه
.
.
.
شروع
صبح ساعت ۱۰ صبح
هییییی اه چرا انقدر دیر از خواب بلند شدم شوکا حتما رفته سر کار صددرصد تا شب نمیاد
زینگ زینگ (زنگ تلفن)
الو؟
شوگا : ات من امروز شب زود میام خونه شام درست کن
ات : باشه
خیلی خوشحال بودم که شوگا برای اولین بار میخواد دست پختمو بخورههههه
شروع کردم به بختن
پرش زمانی شب ساعت ۹
شوگا : بالاخره رسیدم اصلا نمیخوام برم و ات رو ببینم واقعا ازش متنفرم
سلام غذا حاظره ؟
ات : آره حاظره
اوکی من میشینم سر میز
ویو ات
من رفتم غذا رو برای شوگا بیارم اما یکدفعه
دستم خورد به بشقاب مورد علاقه شوگا و افتاد و شکست
شوگا : ات باز چه گندی زدی؟
ات : م.ن م.ن م.ن
شوگا : یه بار خواستم باهات مهربون باشم ولی نه نمیشه امشب قراره ازم کلی کتک بخوری
کمربندشو در اورد و اومد سمتم .......
لایک : ۵
کامنت : ۲
۶.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.