و ادامشو خوندم و متوجه ی زندگی ا.ت شدم .
و ادامشو خوندم و متوجه ی زندگی ا.ت شدم .
دفترو بستم و گذاشتم تو داشبورد و حرکت کردم سمت شرکت
ا.ت ویو
رفتم تو کلاس و رفتم سر جام نشستم
می هو*دوست ا.ت*. ا.ت چقدر دیر کردی؟
ا.ت. به تو ربطی نداره دهنتو ببند
می هو. باشه چقدر عصبی هستی
ا.ت. ایشش...
استادمون اومد سرکلاس و برگه های امتحان رو بهمون داد از تو کیفم خواستم جا میدادیم رو بردارم که دیدم دفتر خاطراتم نیست.
ا.ت. وایییییی
می هو. چیزی شده؟
ا.ت. دفتر خاطراتم کجاسسسس؟؟؟
می هو. آروم باش شاید خونه جا گذاشتی
ا.ت. من از کیفم در نمیارمش پس کجا گذاشتم؟
استاد. می هو و ا.ت باهم صحبت نکنین امتحانتون رو بدیننننن(داد)
ا.ت و می هو. چشم
یعنی کجا گذاشته بودم دفترمو ؟ امتحانم رو نوشتم و دادم به استادم و دوباره دنبالش گشتم ولی هیجا نبود خیلی دلم شور میزد ترسیده بودم که شوگا نگرفته باشه
*پرش زمانی به زنگ آخر*
کیفم رو گرفتم و از کلاس خارج شدم و رفتم تو سالن اصلی و یه پسره اومد پیشم *علامت پسره _*
_سلام خوشگله
ا.ت. ولم کن
_من که کاریت ندارم، فقط اومدم شمارتو بگیرم
ا.ت. گمشووو عوضیی ولم کن
_فقط یه شماره هست دیگه بعد ولت میکنم
ا.ت. کمککککککک
یهو دیدم پسره افتاد رو زمین و شوگا یهو جلوم ظاهر شد
شوگا. مگه نمیبینی میگه ولش کن هرزه؟(داد)
یهو شروع کرد به کتک زدنش
ا.ت. شوگا ولش کن بزار بره
_غلط کردم اخخ..
شوگا. اینو خوب تو گوشت فرو کن نزدیک دوست دختر من نشو هرزه
_بب باشه
ا.ت. چی؟
یهو شوگا دستم رو گرفت و منو برد تو ماشین .
ا.ت. تو چی گفتی؟
شوگا. همین که گفتم چون واقعیت همینه
ا.ت. اما..من نمیخوام
شوگا. تو نمیخوای اما من میخوام پس خفه شو (عصبی)
ا.ت. باشههه(حرص)
شوگا. افرین
ا.ت. ...شوگا
شوگا. هوم؟
ا.ت. تو دفتر منو گرفتی؟
شوگا. کدوم دفتر
ا.ت. دفتر خاطراتم
شوگا. اره
ا.ت. میشه بهم پس بدی؟
شوگا. نه
ا.ت. اما کلی خاطرات من توشه
شوگا. من همه چی رو خوندم و میدونم پس اینم پیش من میمونه
ا.ت. اما چرا بدون اجازه اینکارو کردی شاید نمیخواستم بفهمی
شوگا. از کی تاحالا من باید از تو اجازه بگیرم هرزه؟(داد)
ا.ت. ....
شوگا. بگو ببخشید
ا.ت. ببخشید.
شوگا. خوبه حرف گوش کن هستی
ا.ت. ...
شوگا. رسیدیم پیاده شو
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خونه و رفتم تو اتاقم پشت در نشستم و بغض کردم من نمیتونستم با اون ازدواج کنم آخه من هنوز ۱۹ سالمه مامانم میگفت باید ۲۴ بشم بعد ازدواج کنم ولی دیگه نمیشه کاری کرد رو حرف شوگا نباید نه بیارم پس مجبورم باهاش ازدواج کنم یهو صدای در اتاق اومد..
ا.ت. کیه
شوگا. منم
ا.ت. بیا تو
شوگا. وسایلت رو جمع کن میای تو اتاق من
ا.ت. بب..باشه
شوگا. بدو سریع تر
ا.ت. باشه دیگه تو برو منم میام
رفتم وسایلمو جمع کردم و رفتم تو اتاق شوگا وسایلمو چیدم
و....
دفترو بستم و گذاشتم تو داشبورد و حرکت کردم سمت شرکت
ا.ت ویو
رفتم تو کلاس و رفتم سر جام نشستم
می هو*دوست ا.ت*. ا.ت چقدر دیر کردی؟
ا.ت. به تو ربطی نداره دهنتو ببند
می هو. باشه چقدر عصبی هستی
ا.ت. ایشش...
استادمون اومد سرکلاس و برگه های امتحان رو بهمون داد از تو کیفم خواستم جا میدادیم رو بردارم که دیدم دفتر خاطراتم نیست.
ا.ت. وایییییی
می هو. چیزی شده؟
ا.ت. دفتر خاطراتم کجاسسسس؟؟؟
می هو. آروم باش شاید خونه جا گذاشتی
ا.ت. من از کیفم در نمیارمش پس کجا گذاشتم؟
استاد. می هو و ا.ت باهم صحبت نکنین امتحانتون رو بدیننننن(داد)
ا.ت و می هو. چشم
یعنی کجا گذاشته بودم دفترمو ؟ امتحانم رو نوشتم و دادم به استادم و دوباره دنبالش گشتم ولی هیجا نبود خیلی دلم شور میزد ترسیده بودم که شوگا نگرفته باشه
*پرش زمانی به زنگ آخر*
کیفم رو گرفتم و از کلاس خارج شدم و رفتم تو سالن اصلی و یه پسره اومد پیشم *علامت پسره _*
_سلام خوشگله
ا.ت. ولم کن
_من که کاریت ندارم، فقط اومدم شمارتو بگیرم
ا.ت. گمشووو عوضیی ولم کن
_فقط یه شماره هست دیگه بعد ولت میکنم
ا.ت. کمککککککک
یهو دیدم پسره افتاد رو زمین و شوگا یهو جلوم ظاهر شد
شوگا. مگه نمیبینی میگه ولش کن هرزه؟(داد)
یهو شروع کرد به کتک زدنش
ا.ت. شوگا ولش کن بزار بره
_غلط کردم اخخ..
شوگا. اینو خوب تو گوشت فرو کن نزدیک دوست دختر من نشو هرزه
_بب باشه
ا.ت. چی؟
یهو شوگا دستم رو گرفت و منو برد تو ماشین .
ا.ت. تو چی گفتی؟
شوگا. همین که گفتم چون واقعیت همینه
ا.ت. اما..من نمیخوام
شوگا. تو نمیخوای اما من میخوام پس خفه شو (عصبی)
ا.ت. باشههه(حرص)
شوگا. افرین
ا.ت. ...شوگا
شوگا. هوم؟
ا.ت. تو دفتر منو گرفتی؟
شوگا. کدوم دفتر
ا.ت. دفتر خاطراتم
شوگا. اره
ا.ت. میشه بهم پس بدی؟
شوگا. نه
ا.ت. اما کلی خاطرات من توشه
شوگا. من همه چی رو خوندم و میدونم پس اینم پیش من میمونه
ا.ت. اما چرا بدون اجازه اینکارو کردی شاید نمیخواستم بفهمی
شوگا. از کی تاحالا من باید از تو اجازه بگیرم هرزه؟(داد)
ا.ت. ....
شوگا. بگو ببخشید
ا.ت. ببخشید.
شوگا. خوبه حرف گوش کن هستی
ا.ت. ...
شوگا. رسیدیم پیاده شو
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خونه و رفتم تو اتاقم پشت در نشستم و بغض کردم من نمیتونستم با اون ازدواج کنم آخه من هنوز ۱۹ سالمه مامانم میگفت باید ۲۴ بشم بعد ازدواج کنم ولی دیگه نمیشه کاری کرد رو حرف شوگا نباید نه بیارم پس مجبورم باهاش ازدواج کنم یهو صدای در اتاق اومد..
ا.ت. کیه
شوگا. منم
ا.ت. بیا تو
شوگا. وسایلت رو جمع کن میای تو اتاق من
ا.ت. بب..باشه
شوگا. بدو سریع تر
ا.ت. باشه دیگه تو برو منم میام
رفتم وسایلمو جمع کردم و رفتم تو اتاق شوگا وسایلمو چیدم
و....
۳.۵k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.