حرکت کردیم سمت مدرسه...
حرکت کردیم سمت مدرسه...
شوگا. خب پس چی شد؟
ا.ت. از مدرسه فرار نمیکنم و یا پسرا زیاد نمیگردم
شوگا. آفرین حالا میتونی بری
ا.ت. بای بای
شوگا....خدافظ
شوگا ویو
ا.ت از ماشین پیاده شد که یه دفتر از کیفش افتاد برداشتمش و بازش کردم که دیدم دفتر خاطراتشه شروع کردم به خوندن: از بابام متنفرم.. امروز بابا و مامانم باهم دعوا افتادن از اتاق نرفتم بیرون که یهو صدای جیغ مامانم رو شنیدم و از اتاق رفتم بیرون که دیدم بابام مامانم رو کشته..برای همین لقب قاتل رو بهش دادم...*صفحه بعد* از اون اتفاق ۱۲ سال میگذره بابام تبديل به یه قمار باز شده امروز که از مدرسه برگشتم فهمیدم که منو فروخته و حس کردم اون پدرم نیست و.....
میدونم کم شد ولی خوابم میاد🥲
شوگا. خب پس چی شد؟
ا.ت. از مدرسه فرار نمیکنم و یا پسرا زیاد نمیگردم
شوگا. آفرین حالا میتونی بری
ا.ت. بای بای
شوگا....خدافظ
شوگا ویو
ا.ت از ماشین پیاده شد که یه دفتر از کیفش افتاد برداشتمش و بازش کردم که دیدم دفتر خاطراتشه شروع کردم به خوندن: از بابام متنفرم.. امروز بابا و مامانم باهم دعوا افتادن از اتاق نرفتم بیرون که یهو صدای جیغ مامانم رو شنیدم و از اتاق رفتم بیرون که دیدم بابام مامانم رو کشته..برای همین لقب قاتل رو بهش دادم...*صفحه بعد* از اون اتفاق ۱۲ سال میگذره بابام تبديل به یه قمار باز شده امروز که از مدرسه برگشتم فهمیدم که منو فروخته و حس کردم اون پدرم نیست و.....
میدونم کم شد ولی خوابم میاد🥲
۳.۹k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.