ادامه پارت هفت

‌
‌‌‌میا و مایکی از دور صدای ماشین پلیس و آمبولانس رو شنیدن که از سمت مغازه شینیچیرو میومد...

وقتی رسیدن ...... کلی کلی آدم اونجا بودن و همینطور ماشین پلیس و آمبولانس



میا و مایکی یه لحظه خشکشون زد



ناگهان مایکی دوید و از میان جمعیت رد شد و میا هم رفت دنبالش



مایکی به اطراف نگاه کرد و با دیدن دوستاش باجی و کازوتورا خشکش زد

میا هم با دیدن باجی یخ کرد



مایکی زمزمه کرد: چی شده...



باجی با چشمای پر اشک به مایکی و میا نگاه کرد: مایکی...میا....

و بعد پلیس باجی و کازوتورا رو برد



میا به داخل مغازه نگاه کرد در حالی که مایکی هنوز داشت به باجی کہ تو ماشین پلیس بود نگاه میکرد



میا به داخل مغازه نگاه کرد و با دیدن یه پارچه رو جسد یه آدم و خون روی زمین شوکه شد و آروم به بازوی مایکی زد و به اون نقطه اشاره کرد



مایکی رد نگاه میا رو گرفت و با دیدن جسد شوکه شد



مایکی و میا :ش...شین....



همون موقع میا و مایکی از درون شکستن و هیچ چیز قرار نیست درستش کنه



همه چیز قراره تغییر کنه...

                       °°°·.°·..·°¯°·._·._.·°¯°·.·° .·°°°
‌
#shinichiro
#anime
#tokyo_revegers
#sano_shinichiro
#shinichiro_sano
#wakasa
#imaushi_wakasa
#mikey
#sano_manjiro
#manjiro
#black_dragon
#toman
#tokyo_manjiro
#tokyo
#شینیچیرو
#سانو_شینیچیرو
#شینیچیرو_سانو
#توکیو_ریونجرز
#توکیو
#مایکی
#مانجیرو
#واکاسا
#انیمه
#anime