عشق مصنوعی
پارت ۳
داشتم با ماریان چت میکردم که کوک بهم پیام داد
【برو بالاااا ورق بزن اونو خوندی بیا اینجا اوک】
〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕
بعد از چت کردن با کوک اولین چیزی که به ذهنم رسید گشتن اتاق ته بود چون همه چیز اونجا بود از مدارک سی سال پیش خاندانش بگیر تا سند خونه و ماشين دوباره عن خانوم اومد خونه
اه همین کم بود
& هوی ا.ت گمشو کت منو بزار*بلند*
چشم خانوم*اروم*
هه سو ویو
& برام یه قهوه درست کن بیار اتاق تهیونگ
بله خانوم
کتمو دادم بهشسریع رفتم تو ی اتاقم و وسایل داخل کیفم رو خالی کردم وقتی پاشدم تهیونگ رو توی چاهر چوب در دیدم درجا سکته کردم
& نکنه دیده*زیر لب*
_ چی رو دیدم
& هیچی عشقم هنوزم
نمیخوای....باهم رابطه داشته باشيم
یه دفعه سمت حمله ور شد من الان بین دیوار و خودش بودم دستام رو بالا سرم قلاب کرد و دم گوشم گفت
*تهیونگ ویو*
سرم رو بردم نزدیک گوشش گفتم
_ نظرت چیه همین الان باهم رابطه داشته باشیم
& من....من..که..گ..گفته بودم...ع..عزیزم*لبخند ضایع*
_ به من نگو عزیزم*داد*
& چی شده
هلش دادم سمت تخت روش خیمه زدم معلوم بود ترسیده بود
_ من از شب عروسی تا الان بهت دستم نزدم پس الان باید باکره باشی درسته
& خ..خب
تا اینو گفتم رنگش مثل گچ دیوار شد از خودم بدم میاد که عشقمو حروم همچین آدمی کردم
_ فک کردی نمیدونم با چانگ لی در ارتباطی*داد*
& کی..کی..بهت گفته که
_ خفه شو دختر هرزه*عربده*
از روی تخت پاشدم به سمت در حرکت کردم ولی با حرفی که زد سر جام وایسادم
& ببینم دوستش داری؟*گریه*
_ چی میگی تو کی رو
& فک نکن نفهمیدم
_ درست زر بزن ببینم
& ا.ت.....کاملا مشخصه که دوستش داری
_ درسته
& درخواست طلاق رو برات
میفرستم....امضاء کن....برای هردومون بهتره
_ باشه
& خب من برم
از کنارم گذشت و از اتاق بیرون رفت
_ به ا.ت بگو بیاد اتاقم
& باشه بهش میگم
_ وایسا
تا نیمه راه رفت ولی تا صداش زدم برگشت سمتم
_ ازت ممنونم....اگه تو نبودی معلوم نبود به این حقیقت پی میبردم یا نه
& چی
_ عشق واقعی
چشماشو به نشونه ی تایید بست و به راهش ادامه داد چند دقیقه طول نکشید که ا.ت اومد اتاقم
کاری داشتی
_ آره....ببین فردا یه مهمونی بزرگ توی عمارت عقربه خب و ازت میخوام باهام بیای
چرا من این همه ندیمه
_ چون تو ازشون قابل اعتماد تری
واقعا*جوری که همه چیو میدونه*منم خر
_ چی چی میگی
فال گوش وایسادم
_ میدونی که من...
مثل اینکه تو جرعتت از من بیشتره
_ ها*گیج*
وقتی اینو گفت اومد سمتم
من من دوست دارم کیم تهیونگ
اجازه ندادم حتی یک ثانیه هدر بره و سریع،بالذت،پر از عشق و طولانی بوسیدمش
*ا.ت ویو*
.
.
.
.
.
پاره شدم سر چت لایک کنننننن
داشتم با ماریان چت میکردم که کوک بهم پیام داد
【برو بالاااا ورق بزن اونو خوندی بیا اینجا اوک】
〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕〔〕
بعد از چت کردن با کوک اولین چیزی که به ذهنم رسید گشتن اتاق ته بود چون همه چیز اونجا بود از مدارک سی سال پیش خاندانش بگیر تا سند خونه و ماشين دوباره عن خانوم اومد خونه
اه همین کم بود
& هوی ا.ت گمشو کت منو بزار*بلند*
چشم خانوم*اروم*
هه سو ویو
& برام یه قهوه درست کن بیار اتاق تهیونگ
بله خانوم
کتمو دادم بهشسریع رفتم تو ی اتاقم و وسایل داخل کیفم رو خالی کردم وقتی پاشدم تهیونگ رو توی چاهر چوب در دیدم درجا سکته کردم
& نکنه دیده*زیر لب*
_ چی رو دیدم
& هیچی عشقم هنوزم
نمیخوای....باهم رابطه داشته باشيم
یه دفعه سمت حمله ور شد من الان بین دیوار و خودش بودم دستام رو بالا سرم قلاب کرد و دم گوشم گفت
*تهیونگ ویو*
سرم رو بردم نزدیک گوشش گفتم
_ نظرت چیه همین الان باهم رابطه داشته باشیم
& من....من..که..گ..گفته بودم...ع..عزیزم*لبخند ضایع*
_ به من نگو عزیزم*داد*
& چی شده
هلش دادم سمت تخت روش خیمه زدم معلوم بود ترسیده بود
_ من از شب عروسی تا الان بهت دستم نزدم پس الان باید باکره باشی درسته
& خ..خب
تا اینو گفتم رنگش مثل گچ دیوار شد از خودم بدم میاد که عشقمو حروم همچین آدمی کردم
_ فک کردی نمیدونم با چانگ لی در ارتباطی*داد*
& کی..کی..بهت گفته که
_ خفه شو دختر هرزه*عربده*
از روی تخت پاشدم به سمت در حرکت کردم ولی با حرفی که زد سر جام وایسادم
& ببینم دوستش داری؟*گریه*
_ چی میگی تو کی رو
& فک نکن نفهمیدم
_ درست زر بزن ببینم
& ا.ت.....کاملا مشخصه که دوستش داری
_ درسته
& درخواست طلاق رو برات
میفرستم....امضاء کن....برای هردومون بهتره
_ باشه
& خب من برم
از کنارم گذشت و از اتاق بیرون رفت
_ به ا.ت بگو بیاد اتاقم
& باشه بهش میگم
_ وایسا
تا نیمه راه رفت ولی تا صداش زدم برگشت سمتم
_ ازت ممنونم....اگه تو نبودی معلوم نبود به این حقیقت پی میبردم یا نه
& چی
_ عشق واقعی
چشماشو به نشونه ی تایید بست و به راهش ادامه داد چند دقیقه طول نکشید که ا.ت اومد اتاقم
کاری داشتی
_ آره....ببین فردا یه مهمونی بزرگ توی عمارت عقربه خب و ازت میخوام باهام بیای
چرا من این همه ندیمه
_ چون تو ازشون قابل اعتماد تری
واقعا*جوری که همه چیو میدونه*منم خر
_ چی چی میگی
فال گوش وایسادم
_ میدونی که من...
مثل اینکه تو جرعتت از من بیشتره
_ ها*گیج*
وقتی اینو گفت اومد سمتم
من من دوست دارم کیم تهیونگ
اجازه ندادم حتی یک ثانیه هدر بره و سریع،بالذت،پر از عشق و طولانی بوسیدمش
*ا.ت ویو*
.
.
.
.
.
پاره شدم سر چت لایک کنننننن
۲.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.