دلهره
# دلهره
part اخر
تو همین فکرا بودم که دست تهیونگ دور کمرم حلقه شد اروم سرش رو روی شونم گذاشت و زمزمه وار توی گوشم گفت : خیلی دوستت دارم نوئل
با این حرفش لبخندی روی لبم نشست و سرم رو به سمتش چرخوندم
_ منم خیلی دوست دارم
درسته نوئل رو تهیونگ سختی های زیادی توی گذشته کشیدن هر کدومشون به تنهایی با مشکلات زیادی دست و پنجه نمرم کردن
اما هیچ وقت تسلیم زندگی نشدن
چون خوب میدونستن زندگی همینه همین اشوبا و دلهره ها رو با خودش داره
اونا خیلی چیزا رو از دست دادن
خیلی از عزیزانشون رو از دست دادن
اما الا همدیگه رو داشتن
و خوب قدر همدیگه رو میدونستن
قدر خوشی های الا رو میدونستن و خوب ازش استفاده میکردن
و ازش بیشترین لذت رو مبردن
End
اما یه سوال ایا همه ی داستان همینجا تموم میشه
part اخر
تو همین فکرا بودم که دست تهیونگ دور کمرم حلقه شد اروم سرش رو روی شونم گذاشت و زمزمه وار توی گوشم گفت : خیلی دوستت دارم نوئل
با این حرفش لبخندی روی لبم نشست و سرم رو به سمتش چرخوندم
_ منم خیلی دوست دارم
درسته نوئل رو تهیونگ سختی های زیادی توی گذشته کشیدن هر کدومشون به تنهایی با مشکلات زیادی دست و پنجه نمرم کردن
اما هیچ وقت تسلیم زندگی نشدن
چون خوب میدونستن زندگی همینه همین اشوبا و دلهره ها رو با خودش داره
اونا خیلی چیزا رو از دست دادن
خیلی از عزیزانشون رو از دست دادن
اما الا همدیگه رو داشتن
و خوب قدر همدیگه رو میدونستن
قدر خوشی های الا رو میدونستن و خوب ازش استفاده میکردن
و ازش بیشترین لذت رو مبردن
End
اما یه سوال ایا همه ی داستان همینجا تموم میشه
۴.۹k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.