عشقه دردسرساز p⁷
عشقه دردسرساز p⁷
هان.
همینطور که داشتم گیتار میزدم صدایی شنیدم رفتم پایین با یه صحنه رو به رو شدم احساس کردم قلبم شکست فلیکس بین شیشه خورده ها افتاده بود با عجله رفتم پیشش برداستایل بغلش کردم نمیدونستم چیکار کنم ماشین هم نداشتم رفتم بیرون سریع یه تاکسی گرفتم و رسیدیم به بیمارستان خیلی نگرانش بودم دکتر معاینهاش کرد هان : اقای دکتر دوستم چشه؟! دکتر: حمله عصبی هان: الان خوبه؟! دکتر: بله فردا میتونه مرخص شه هان: ممنون دکتر رفت و کنارش نشستم سرم رو تخت گذاشتم خوابم برد
فلیکس.
چشمام رو باز کردم دیدم هان کنارم خوابیده @ هان...هان... هان: ها؟!چیشده؟!فلیکس به هوش اومدی؟! @ اره ساعت چنده؟! هان: ۹ صبح هییین مدرسه @لباسام رو بده بپوشم بریم هان: نه نمیخواد من با این وضع صورتم و تو با اون دستات بهتره نریم @اک...ولی خونه که میتونیم بریم هان: هوم
حاضر شدم و رفتیم خونه
هان.
همینطور که داشتم گیتار میزدم صدایی شنیدم رفتم پایین با یه صحنه رو به رو شدم احساس کردم قلبم شکست فلیکس بین شیشه خورده ها افتاده بود با عجله رفتم پیشش برداستایل بغلش کردم نمیدونستم چیکار کنم ماشین هم نداشتم رفتم بیرون سریع یه تاکسی گرفتم و رسیدیم به بیمارستان خیلی نگرانش بودم دکتر معاینهاش کرد هان : اقای دکتر دوستم چشه؟! دکتر: حمله عصبی هان: الان خوبه؟! دکتر: بله فردا میتونه مرخص شه هان: ممنون دکتر رفت و کنارش نشستم سرم رو تخت گذاشتم خوابم برد
فلیکس.
چشمام رو باز کردم دیدم هان کنارم خوابیده @ هان...هان... هان: ها؟!چیشده؟!فلیکس به هوش اومدی؟! @ اره ساعت چنده؟! هان: ۹ صبح هییین مدرسه @لباسام رو بده بپوشم بریم هان: نه نمیخواد من با این وضع صورتم و تو با اون دستات بهتره نریم @اک...ولی خونه که میتونیم بریم هان: هوم
حاضر شدم و رفتیم خونه
۵.۳k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.