Part:2
Part:2
تهیونگ
داشتم از سرکار به خونه حرکت میکردم
عاشق خیابون خلوت توی شبم...
توی افکار خودم غرق بودم که مامانم زنگ زد:
(تهیونگ /مامانش*)
*سلام پسرم خوبی؟
سلام اوما کاری داشتی؟(سرد)
*زود بیا خونه کارت دارم
باشه خودمو میرسونم
یکمی از حرفش تعجب کردم رسیدم به عمارت ماشینو پارک کردم و وارد خونه شدم که دیدم مامانمو و بابام دارن صحبت میکنن
سلام کردم که هردو جواب دادن
(بابای ته-)
_تهیونگا بیا بشین باید صحبت کنیم
باشه
_زیاد طولش نمیدم تو باید با دخترخالت ازدواج کنی...
چیییی؟؟؟من نمیتونم با اون هر*زه ازدواج کنم
_درست صحبت کن(عصبی)
همینی که گفتم
نمی...
که مامانش پرید وسط حرفش
*برو استراحت کن یک ساعت دیگه خالت اینا میان
باشه(عصبی و سرد)
اینم از پارت پارت جدید بعد از ظهر هم پارت جدیدو میزارم شاید هم زود تر گذاشتم:)
تهیونگ
داشتم از سرکار به خونه حرکت میکردم
عاشق خیابون خلوت توی شبم...
توی افکار خودم غرق بودم که مامانم زنگ زد:
(تهیونگ /مامانش*)
*سلام پسرم خوبی؟
سلام اوما کاری داشتی؟(سرد)
*زود بیا خونه کارت دارم
باشه خودمو میرسونم
یکمی از حرفش تعجب کردم رسیدم به عمارت ماشینو پارک کردم و وارد خونه شدم که دیدم مامانمو و بابام دارن صحبت میکنن
سلام کردم که هردو جواب دادن
(بابای ته-)
_تهیونگا بیا بشین باید صحبت کنیم
باشه
_زیاد طولش نمیدم تو باید با دخترخالت ازدواج کنی...
چیییی؟؟؟من نمیتونم با اون هر*زه ازدواج کنم
_درست صحبت کن(عصبی)
همینی که گفتم
نمی...
که مامانش پرید وسط حرفش
*برو استراحت کن یک ساعت دیگه خالت اینا میان
باشه(عصبی و سرد)
اینم از پارت پارت جدید بعد از ظهر هم پارت جدیدو میزارم شاید هم زود تر گذاشتم:)
۲.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.