تکپارتی درخاستی
#تکپارتی_درخاستی
تقریبا یه هفته ازون اتفاق گذشته
ا.ت ویو
ساعت ۵ عصر بود خسته رو کاناپه نشسته بودم که یکی زنگ درو زد باز کردم دیدم پستچیه یه پاکت نامه بهم داد درو بستم و نشستم تا نامه رو باز کنم دیدم برای ایدل ها یه مهمونی گرفتن و من رو هم دعوت کردن مهمونی برای فردا ساعت ۸ بود برای همین به دوستم لینا زنگ زدم بعد یه بوق جواب داد
( لینا:؟ ا.ت : +)
؟: الو عشقم
+: الو چه زود جواب دختر
؟: چون خیلی دوست دارم
+: چطوری
؟ :خوبم تو چی بهتر شدی
+: اره بهترم یجورایی میخوام فراموشش کنم
؟: هرکاری صلاحه رو انجام بده عزیزم
+: راستی میگم فردا واسه یه مهمونی برای ایدل ها دعوت شدم به یه لباس نیاز دارم میشه باهم بریم سالن (یه سالنی که فقط واسه انسان های معروفه که همه چیز داره و ا.ت همیشه میره اونجا) و یه لباس انتخاب کنم
؟ : البته که اره چرا نه منم حوصلم سر رفته بود
+: باشه پس ساعت ۶ با راننده میام دنبالت
؟: باش بای
+: بای
گوشی رو قطع کردم و زود رفتم لباس پوشیدم و یه میکاپ کوچولو کردم ماسک و کلاهمو پوشیدم و با راننده رفتیم دنبال لینا دم در بود سوار شدیم و باهم رفتیم سالن
اونجا هرچی گشتم چیز جدید و دلخواهی پیدا نکردم برای همین به اون خانمی که همراهمون بود گفتم
(اون خانم :×)
+: ببخشید من یه چیز جدیدی میخوام که تا حالا کسی نپوشیدتش
× : لطفا همینجا منتظر باشید الان میام
اون خانوم رفت به طرف انبار و با یه لباس بیرون اومد لباس خیلی خوشگل بود یکم باز بنظر میومد اما همین خوشگلش میکرد
+: عالیه من همینو میخوام
لینا رو رسوندیم خونه و ازش خداحافظی کردم
تو راه بازگشت یادم اومد که باید با میکاپ آرتیست هماهنگ میکردم برای همین بهش زنگ زدم و واسه فردا هماهنگ کردم
وقتی رسیدم خونه ساعت ۸ بود رفتم به سالن ورزش خونم و یکم ورزش کردم
ساعت ۹ونیم بود یه سالاد و چنتا خوراکی دیگه واسه خودم رو میز گذاشتم و یه فیلم گذاشتم که ببینم
فیلم که تموم شد میزو تمیز کردم و گرفتم خوابیدم
فلش بک (به ساعت ۵ عصر) ویو کوک
تو باشگاه بودم داشتم ورزش میکردم که زنگ خونه به صدا در اومد میخواستم که الان درو باز کنم ا.ت باشه اما وقتی درو باز کردم پستچی دم در بود یه پاکت نامه بهم داد پاکت نامه رو باز کردم کا دیدم کارت دعوت برای مهمونی ایدل ها بود نمیدونستم واسه فردا چی بپوشم برای همین به کمپانی زنگ زدم و بهشون گفتم که یه ارایشگر (برای مو) و یه لباس مناسب برام بفرستن حوصله هیچ کاری نداشتم برای همین به ورزش کردنم ادامه دادم
تقریبا یه هفته ازون اتفاق گذشته
ا.ت ویو
ساعت ۵ عصر بود خسته رو کاناپه نشسته بودم که یکی زنگ درو زد باز کردم دیدم پستچیه یه پاکت نامه بهم داد درو بستم و نشستم تا نامه رو باز کنم دیدم برای ایدل ها یه مهمونی گرفتن و من رو هم دعوت کردن مهمونی برای فردا ساعت ۸ بود برای همین به دوستم لینا زنگ زدم بعد یه بوق جواب داد
( لینا:؟ ا.ت : +)
؟: الو عشقم
+: الو چه زود جواب دختر
؟: چون خیلی دوست دارم
+: چطوری
؟ :خوبم تو چی بهتر شدی
+: اره بهترم یجورایی میخوام فراموشش کنم
؟: هرکاری صلاحه رو انجام بده عزیزم
+: راستی میگم فردا واسه یه مهمونی برای ایدل ها دعوت شدم به یه لباس نیاز دارم میشه باهم بریم سالن (یه سالنی که فقط واسه انسان های معروفه که همه چیز داره و ا.ت همیشه میره اونجا) و یه لباس انتخاب کنم
؟ : البته که اره چرا نه منم حوصلم سر رفته بود
+: باشه پس ساعت ۶ با راننده میام دنبالت
؟: باش بای
+: بای
گوشی رو قطع کردم و زود رفتم لباس پوشیدم و یه میکاپ کوچولو کردم ماسک و کلاهمو پوشیدم و با راننده رفتیم دنبال لینا دم در بود سوار شدیم و باهم رفتیم سالن
اونجا هرچی گشتم چیز جدید و دلخواهی پیدا نکردم برای همین به اون خانمی که همراهمون بود گفتم
(اون خانم :×)
+: ببخشید من یه چیز جدیدی میخوام که تا حالا کسی نپوشیدتش
× : لطفا همینجا منتظر باشید الان میام
اون خانوم رفت به طرف انبار و با یه لباس بیرون اومد لباس خیلی خوشگل بود یکم باز بنظر میومد اما همین خوشگلش میکرد
+: عالیه من همینو میخوام
لینا رو رسوندیم خونه و ازش خداحافظی کردم
تو راه بازگشت یادم اومد که باید با میکاپ آرتیست هماهنگ میکردم برای همین بهش زنگ زدم و واسه فردا هماهنگ کردم
وقتی رسیدم خونه ساعت ۸ بود رفتم به سالن ورزش خونم و یکم ورزش کردم
ساعت ۹ونیم بود یه سالاد و چنتا خوراکی دیگه واسه خودم رو میز گذاشتم و یه فیلم گذاشتم که ببینم
فیلم که تموم شد میزو تمیز کردم و گرفتم خوابیدم
فلش بک (به ساعت ۵ عصر) ویو کوک
تو باشگاه بودم داشتم ورزش میکردم که زنگ خونه به صدا در اومد میخواستم که الان درو باز کنم ا.ت باشه اما وقتی درو باز کردم پستچی دم در بود یه پاکت نامه بهم داد پاکت نامه رو باز کردم کا دیدم کارت دعوت برای مهمونی ایدل ها بود نمیدونستم واسه فردا چی بپوشم برای همین به کمپانی زنگ زدم و بهشون گفتم که یه ارایشگر (برای مو) و یه لباس مناسب برام بفرستن حوصله هیچ کاری نداشتم برای همین به ورزش کردنم ادامه دادم
۶.۰k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.