🖤Fate2 p4
هنوز هم برام سوال بود که آیا واقعا فلیکس حسی به مایا داشته یا نه
+فلیکس .... چرا اون نامه رو هنوز نگه داشتی ؟؟
_ کدوم نامه(متعجب)
+همون که توی گاو صندوقت بود
_(سکوت)
دیگه سوالم رو تکرار نکردم.... و فهمیدم قضیه چیه اون یه حس هایی به مایا داشته.... اگه حسی بهش نداشت نامه رو نگه نمیداشت.... منم تصمیم گرفتم فرار کنم......
(دو ساعت بعد)
فلیکس رفت توی اتاق کارش منم رفتم تو اتاق خواب... و یه عالمه فکر توی ذهنم بود.... چرا جواب سوالم رو نداد .... اصلا چرا .. لحظاتی از مهمونی... اونوقت اومد توی ذهنم... ماجرا دقیقا چیه... نکنه من تو اون صحنه ها حضور داشتم.... که یهو سردرد شدیدی گرفتم و همه چی یادم اومد
(۲۱ آپریل .. فلش بک به دو ماه پیش)
ویو ا.ت
اولین مراسمی بود که توش گارسون بودم.... میترسیدم ... نتونم کارم رو درست انجام بدم و مهمون ها و میزبان مافیا بودند.....پس باید کارم رو به بهترین شکل ممکن انجام میدادم...تا اینکه ... آهنگ پخش شد و از گوشه صحنه... با دیدن اون صحنه یه لحظه احساس کردم یکی با تبر کوبید تو سرم..... فلیکس و کنارش یه زن دیگه بود... اون کی بود.. یعنی فلیکس بخاطر همین رابطمون رو بهم زد.....زیر نظر گرفتمشون .... تا اینکه بعد از چند ثانیه.... اونا رفتن توی ... راهرو منم یواشکی و دنبالشون رفتم.....
* لطفا ... یخورده طبیعی باش
_من از همون اولشم فقط یه اسیر بودم(عصبی) پس ازم توقعی نداشته باش
* تمومش کن...... ببین فقط یک امشب و تموم... فقط طبیعی باش...... جوری باش که انگار دوسم داری
_ هیچ وقت اینجوری نیست..... من هیچ وقت بهت علاقه نداشتم و نخواهم داشت هیچ وقت......(عصبی)
واقعا گیج شده بودم.... که یکی از پشت سر یک چیزی زد تو سرم
□ تو هیچی ... یادت نمیاد....
که دیگه چشمام سیاهی رفت......
(پایان فلش بک)
نمیتونستم اتفاقات رو هضم کنم..... پس اگه دوسش نداشت چرا نامه شو نگه داشته بود چرا عکساشون رو نگه داشته بود چرا(بغض)
امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشین برای حمایت از من اون قلب رو قرمزش کن منتظر نظر هاتون هستم❤️🫂
+فلیکس .... چرا اون نامه رو هنوز نگه داشتی ؟؟
_ کدوم نامه(متعجب)
+همون که توی گاو صندوقت بود
_(سکوت)
دیگه سوالم رو تکرار نکردم.... و فهمیدم قضیه چیه اون یه حس هایی به مایا داشته.... اگه حسی بهش نداشت نامه رو نگه نمیداشت.... منم تصمیم گرفتم فرار کنم......
(دو ساعت بعد)
فلیکس رفت توی اتاق کارش منم رفتم تو اتاق خواب... و یه عالمه فکر توی ذهنم بود.... چرا جواب سوالم رو نداد .... اصلا چرا .. لحظاتی از مهمونی... اونوقت اومد توی ذهنم... ماجرا دقیقا چیه... نکنه من تو اون صحنه ها حضور داشتم.... که یهو سردرد شدیدی گرفتم و همه چی یادم اومد
(۲۱ آپریل .. فلش بک به دو ماه پیش)
ویو ا.ت
اولین مراسمی بود که توش گارسون بودم.... میترسیدم ... نتونم کارم رو درست انجام بدم و مهمون ها و میزبان مافیا بودند.....پس باید کارم رو به بهترین شکل ممکن انجام میدادم...تا اینکه ... آهنگ پخش شد و از گوشه صحنه... با دیدن اون صحنه یه لحظه احساس کردم یکی با تبر کوبید تو سرم..... فلیکس و کنارش یه زن دیگه بود... اون کی بود.. یعنی فلیکس بخاطر همین رابطمون رو بهم زد.....زیر نظر گرفتمشون .... تا اینکه بعد از چند ثانیه.... اونا رفتن توی ... راهرو منم یواشکی و دنبالشون رفتم.....
* لطفا ... یخورده طبیعی باش
_من از همون اولشم فقط یه اسیر بودم(عصبی) پس ازم توقعی نداشته باش
* تمومش کن...... ببین فقط یک امشب و تموم... فقط طبیعی باش...... جوری باش که انگار دوسم داری
_ هیچ وقت اینجوری نیست..... من هیچ وقت بهت علاقه نداشتم و نخواهم داشت هیچ وقت......(عصبی)
واقعا گیج شده بودم.... که یکی از پشت سر یک چیزی زد تو سرم
□ تو هیچی ... یادت نمیاد....
که دیگه چشمام سیاهی رفت......
(پایان فلش بک)
نمیتونستم اتفاقات رو هضم کنم..... پس اگه دوسش نداشت چرا نامه شو نگه داشته بود چرا عکساشون رو نگه داشته بود چرا(بغض)
امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشین برای حمایت از من اون قلب رو قرمزش کن منتظر نظر هاتون هستم❤️🫂
۴.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.