پارت 17
پارت _17_
فردا از اینجا میرفتم دیگه اهو رو نمیدیدم خدایا قلبم پیشه این دختر جامونده چیکار کنم ناراحت دراز کشیدم دیدم دره اتاق باز شد چون تاریک بود ندیدم کیه
_کیه؟
دیدم یکی اروم اومد نزدیکم و فرو رفت تو بغلم
بوی تنش رو شناختم و اروم بغلش کردم فسقلی بی من نمیتونه بخوابه اولین بار بود که به خواسته خودش اومد تو بغلم خیلی برام با ارزش بود موهاشو نوازش کردم و دمه گوشش گفتم چیه بی من خوابت نمیبره
_نه
صداش بغض داشت کلا بهم ریختم یه حسه بدی داشتم سرشو بلند کردم و بهش نگاه کردم دیدم چشماش خیسه انگار دنیا رو سرم خراب شد آهو چی شده چرا گریه میکنی دختر حرف بزن ببینم کسی اذیتت کرده
_نه فقط تو فردا میری من فردا شب برم بغله کی بخوابم
یهو بغضش ترکید و سرشو فرو کرد تو سینه ام و شروع کرد به گریه کردن
+خوشگلم فسقلیه من اروم باش قرار نیست برم بمیرم که ترو خدا گریه نکن دلم تیکه پاره شد
یکم که اروم شد گونه اشو بوسیدم
+ نبینم دیگه گریه. کنی ها
خودشو لوس کرد و اروم گفت چشم اقا
ای خدااا من بمیرم براش😍
دوباره محکم لپشو بوسیدم و تو بغلم فشارش دادم
_اخ له شدمممم
باشه فسقلی بخواب....
صبح که بیدار شدم سهند ساک به دست رو به روم بود
به اطرافم نگاه کردم اخیش آهو نبود
_بابا بزار بیدار شم بعد عینه جن بیا رو سرم
+پاشو ببینم ساعته 10صبحه
_باشه برو جمع کنم بیام
+باشه فقط زود
رفت بیرون و با ناراحتی شروع کردم به جمع کردنه وسایل هام و اماده شدن دیگه شوقی نداشتم برا رسیدن به خودم لباس پوشیدم و با همون وضع رفتم بیرون خبری از اهو نبود با کد خدا خداحافظی کردیم
منتظر موندم بیاد برا خداحافظی حداقل اما نیومد سوار شدیم و حرکت کردیم بغضم گرفته بود رسیدیم به همون جای اولی که اهو رو دیدم و دعوامون شد یادش بخیر
یهو سهند زد رو ترمز با کله رفتم تو شیشه اما خدارو شکر چیزیم نشد
اهو جلو ماشین با یه کوله و یه ساک وایستاده بود داد زد
_همسفر نمیخواین 😁
ازخوشحالی نزدیک بود سکته کنم
از ماشین پیاده شدم واروم گفتم چرا نخوایم
گفت خودتو جمع کن پسره لوس 😂رفت دمهماشین پیشه سهند و گفت اقا سهند بنده رو تا شهر میرسونین
_حتما بفرمایین سوار شین
از حرصه من با سهند گرم میگرفت دیگه عصبی شده بودم دختره عجوزه میدونست چجوری اذیتم کنه
رفت عقب نشت و منم سوار شدم حرکت کردیم اهنگو پلی کردم وصداشو زیاد کردم (اهنگه ساسی: دکتر)
دیدم داره عقب آروم قر میده😂خودم شروع کردم به تکون دادن و رقصیدن یهو سهند گفت راحت باشین برقصین جفتمون انگار که ازاد شده بودیم شروع کردیم به رقصیدن و سهندم میخندید 🤣.....
رسیدیم به یه رستوران بینه جاده ای و پیدا شدیم
فردا از اینجا میرفتم دیگه اهو رو نمیدیدم خدایا قلبم پیشه این دختر جامونده چیکار کنم ناراحت دراز کشیدم دیدم دره اتاق باز شد چون تاریک بود ندیدم کیه
_کیه؟
دیدم یکی اروم اومد نزدیکم و فرو رفت تو بغلم
بوی تنش رو شناختم و اروم بغلش کردم فسقلی بی من نمیتونه بخوابه اولین بار بود که به خواسته خودش اومد تو بغلم خیلی برام با ارزش بود موهاشو نوازش کردم و دمه گوشش گفتم چیه بی من خوابت نمیبره
_نه
صداش بغض داشت کلا بهم ریختم یه حسه بدی داشتم سرشو بلند کردم و بهش نگاه کردم دیدم چشماش خیسه انگار دنیا رو سرم خراب شد آهو چی شده چرا گریه میکنی دختر حرف بزن ببینم کسی اذیتت کرده
_نه فقط تو فردا میری من فردا شب برم بغله کی بخوابم
یهو بغضش ترکید و سرشو فرو کرد تو سینه ام و شروع کرد به گریه کردن
+خوشگلم فسقلیه من اروم باش قرار نیست برم بمیرم که ترو خدا گریه نکن دلم تیکه پاره شد
یکم که اروم شد گونه اشو بوسیدم
+ نبینم دیگه گریه. کنی ها
خودشو لوس کرد و اروم گفت چشم اقا
ای خدااا من بمیرم براش😍
دوباره محکم لپشو بوسیدم و تو بغلم فشارش دادم
_اخ له شدمممم
باشه فسقلی بخواب....
صبح که بیدار شدم سهند ساک به دست رو به روم بود
به اطرافم نگاه کردم اخیش آهو نبود
_بابا بزار بیدار شم بعد عینه جن بیا رو سرم
+پاشو ببینم ساعته 10صبحه
_باشه برو جمع کنم بیام
+باشه فقط زود
رفت بیرون و با ناراحتی شروع کردم به جمع کردنه وسایل هام و اماده شدن دیگه شوقی نداشتم برا رسیدن به خودم لباس پوشیدم و با همون وضع رفتم بیرون خبری از اهو نبود با کد خدا خداحافظی کردیم
منتظر موندم بیاد برا خداحافظی حداقل اما نیومد سوار شدیم و حرکت کردیم بغضم گرفته بود رسیدیم به همون جای اولی که اهو رو دیدم و دعوامون شد یادش بخیر
یهو سهند زد رو ترمز با کله رفتم تو شیشه اما خدارو شکر چیزیم نشد
اهو جلو ماشین با یه کوله و یه ساک وایستاده بود داد زد
_همسفر نمیخواین 😁
ازخوشحالی نزدیک بود سکته کنم
از ماشین پیاده شدم واروم گفتم چرا نخوایم
گفت خودتو جمع کن پسره لوس 😂رفت دمهماشین پیشه سهند و گفت اقا سهند بنده رو تا شهر میرسونین
_حتما بفرمایین سوار شین
از حرصه من با سهند گرم میگرفت دیگه عصبی شده بودم دختره عجوزه میدونست چجوری اذیتم کنه
رفت عقب نشت و منم سوار شدم حرکت کردیم اهنگو پلی کردم وصداشو زیاد کردم (اهنگه ساسی: دکتر)
دیدم داره عقب آروم قر میده😂خودم شروع کردم به تکون دادن و رقصیدن یهو سهند گفت راحت باشین برقصین جفتمون انگار که ازاد شده بودیم شروع کردیم به رقصیدن و سهندم میخندید 🤣.....
رسیدیم به یه رستوران بینه جاده ای و پیدا شدیم
۴.۰k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.