پارت ۶۹۵
پارت ۶۹۵
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
وقتیم با پسر عموم تنها شدم...حالا بیخیالش...بعد اون شب صبح عموم اینا اومدن فهمیدن به زور نامزدمون کردن...
_پس اینجا چیکار میکنی؟ نباید خونه شوهرت باشی؟
شت اینو چجور توجیه کنم...
_/فرار کردم...اون موقع هم خواستم استعفا بدم...عموم اینا جامو پیدا کرده بودن اما نمیدونم چرا دیگه خبری ازشون نشد...اما هنوزم ازشون میترسم...میخوام برگردم اما درارو قفل میکنن نمیزارن برم بعدم ارباب قبول نمیکنه استعفامو...
_اها اره ارباب به جمیل گفته هر شب درارو قفل کنه نه کسی میتونه وارد بشه نه خارج بشه...رفتو امدارم به شدت کنترول میکنن معلوم نیست چیشده..
_/میتونی کمکم کنی برم؟
_نمیدونم ولی فک کنم بتونم...
_/واقعااا میتونی؟!چجوری ولی؟!
_اونش با من شب حاظر باش تو میام دم اتاقت دنبالت...
_/باشه باشه...مرسی
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
وقتیم با پسر عموم تنها شدم...حالا بیخیالش...بعد اون شب صبح عموم اینا اومدن فهمیدن به زور نامزدمون کردن...
_پس اینجا چیکار میکنی؟ نباید خونه شوهرت باشی؟
شت اینو چجور توجیه کنم...
_/فرار کردم...اون موقع هم خواستم استعفا بدم...عموم اینا جامو پیدا کرده بودن اما نمیدونم چرا دیگه خبری ازشون نشد...اما هنوزم ازشون میترسم...میخوام برگردم اما درارو قفل میکنن نمیزارن برم بعدم ارباب قبول نمیکنه استعفامو...
_اها اره ارباب به جمیل گفته هر شب درارو قفل کنه نه کسی میتونه وارد بشه نه خارج بشه...رفتو امدارم به شدت کنترول میکنن معلوم نیست چیشده..
_/میتونی کمکم کنی برم؟
_نمیدونم ولی فک کنم بتونم...
_/واقعااا میتونی؟!چجوری ولی؟!
_اونش با من شب حاظر باش تو میام دم اتاقت دنبالت...
_/باشه باشه...مرسی
۲.۱k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.