پارت ۶۹۶
پارت ۶۹۶
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
شیدا رفت بیرون باورم نمیشد بالاخره شانس بهم رو کرد...ارمیتا و مبینا بعد از رفتن شیدا اومدن داخل...
مبینا_تو دقیقا چی هستی ملی؟
_/هه من فقط یه فرشته ام...
ارمیتا_ و اسمت چیه؟
_/شیطان!
هر سه تامون خنده مون گرفت...
مبینا:ملی جدا خیلی خوب خرش کردی...
_تکنیکای شاهین خیلی به دردم خورد اینجا....هوم یارو اگه بفهمه معشوقه ای کراششم به نظرتون چه حالی میشه...
ارمیتا_/تا ته کونش میسوزه...من میگم بهش اعتماد نکن از مار بدتره یهو شاهینو میاره تو صورتت میگه ارباب جون این داشت فرار میکرد منم جلوشو گرفتم...
_اره میدونم ...نمیرم بابا فقط دلم واسه امیر یه ذره شده...پوفف...
مبینا:فک کنم بتونم یکمشو برطرف کنم!
_/چجوری...
_با این...
از جیب مخفی لباسش یه عکس دراورد...داد بم...
_توی وسایلت بود ...
_/عه من اینو نیورده بودم که...اما هرچیه مرسی...
رمان MAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
شیدا رفت بیرون باورم نمیشد بالاخره شانس بهم رو کرد...ارمیتا و مبینا بعد از رفتن شیدا اومدن داخل...
مبینا_تو دقیقا چی هستی ملی؟
_/هه من فقط یه فرشته ام...
ارمیتا_ و اسمت چیه؟
_/شیطان!
هر سه تامون خنده مون گرفت...
مبینا:ملی جدا خیلی خوب خرش کردی...
_تکنیکای شاهین خیلی به دردم خورد اینجا....هوم یارو اگه بفهمه معشوقه ای کراششم به نظرتون چه حالی میشه...
ارمیتا_/تا ته کونش میسوزه...من میگم بهش اعتماد نکن از مار بدتره یهو شاهینو میاره تو صورتت میگه ارباب جون این داشت فرار میکرد منم جلوشو گرفتم...
_اره میدونم ...نمیرم بابا فقط دلم واسه امیر یه ذره شده...پوفف...
مبینا:فک کنم بتونم یکمشو برطرف کنم!
_/چجوری...
_با این...
از جیب مخفی لباسش یه عکس دراورد...داد بم...
_توی وسایلت بود ...
_/عه من اینو نیورده بودم که...اما هرچیه مرسی...
۲.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.