ارسام
امشب قرار بود با مامور مون ملاقات داشته باشیم
و خودش مارو پیدا میکنه
تو تمام مدت که پایین بودیم همه با نقاب بودیم
شبیه مهمونی بالماسکه
عوضیا میدونن چیکار کنن
مسیح که کنارم بود بدون اینکه بهم نکاه کنه گفت : طرف با
یه لباس زرشکی مانند ( عکس میزارم ) هستش میاد سمت ما
مارو میشناسه اگه بعد ۱۰ دقیقه نیومد یعنی رفته بیرون از مهمونی تو باغ
من : باشه
لعنتی بیا دیگه
حوصلم سر رفت
یه نگاه به اطراف کردم و گفتم : من میرم باغ
اونم سری تکون داد
لیوان و گذاشتم رو میز و رفتم بیرون
نه اینجا هم کسی نیومده
شت
یهو دستی رو شونم قرار گرفت
سریع دستشو گرفتم و پیچوندم و برگشتم سمتش و قبل
اینکه عکس العمل بعدی رد نشون بده دستشو همونطور به
پشت کمرش بردم و از پشت چسبوندم به خودم
و جالب اینجاست طرف دختره
دختره نقاب قرمز داشت و....
لباسش زرشکی بود
من : تو....
دختره : احمق منم ول کن
این.....این صدا......
با تعجب به ارامی چشم دوختم که با لبخند نقابشو برداشت و گفت : سلام دراکولا
نههههههه
و خودش مارو پیدا میکنه
تو تمام مدت که پایین بودیم همه با نقاب بودیم
شبیه مهمونی بالماسکه
عوضیا میدونن چیکار کنن
مسیح که کنارم بود بدون اینکه بهم نکاه کنه گفت : طرف با
یه لباس زرشکی مانند ( عکس میزارم ) هستش میاد سمت ما
مارو میشناسه اگه بعد ۱۰ دقیقه نیومد یعنی رفته بیرون از مهمونی تو باغ
من : باشه
لعنتی بیا دیگه
حوصلم سر رفت
یه نگاه به اطراف کردم و گفتم : من میرم باغ
اونم سری تکون داد
لیوان و گذاشتم رو میز و رفتم بیرون
نه اینجا هم کسی نیومده
شت
یهو دستی رو شونم قرار گرفت
سریع دستشو گرفتم و پیچوندم و برگشتم سمتش و قبل
اینکه عکس العمل بعدی رد نشون بده دستشو همونطور به
پشت کمرش بردم و از پشت چسبوندم به خودم
و جالب اینجاست طرف دختره
دختره نقاب قرمز داشت و....
لباسش زرشکی بود
من : تو....
دختره : احمق منم ول کن
این.....این صدا......
با تعجب به ارامی چشم دوختم که با لبخند نقابشو برداشت و گفت : سلام دراکولا
نههههههه
۸۳۲
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.