سلام این یکی از 3پارت قبله ولی ویسگون پاکید برا همین دوبا
سلام این یکی از 3پارت قبله ولی ویسگون پاکید برا همین دوباره گذاشتم
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
نفیسه با احساس پاشیده شدن آب ط صورتم چشامو باز کردم هاکان با نگرانی و موهای بهم ریخته جلوم بود و چن تام پیره زن بالای سرم بودن
~نفیسه خوبی عزیزم
ط رو خدا ی چیزی بگو سری تکون دادم و آروم زمزمه کردم خوبم یکی ازون پیره زنا لیوانی داد ب هاکان و گفت بده بهش هاکان گذاشت جلوی دهنم ک فهمیدم آب قنده ی قلوپ خوردم و بد هاکانو پس زدم و بی توجه ب صدا زدنش رفتم سمته ماشین نشستم اونم نشست بعد کمی مِن مِن کرد ~ببرمت دکتر جوابی بهش ندادم ک ماشینو روشن کرد و رفتیم سمته عمارت وارد اتاقم شدم و روی تخت دراز کشیدم و اونقدر گریه کردم ک خوابم برد با تیر کشیدن شکمم بیدار شدم نشستم روی تخت همه جا تاریک بود بدجور گرسنم بود دستمو گذاشتم روی شکمم بلند شدم و چراغو روشن کردم پاورچین پاورچین وارد آشپزخونه شدم دره یخچالو باز کردم ماکارونی ک توی قابلمه بود رو کشیدم بیرون و گذاشتم داغ بشه بعد چن مین کشیدم توی ظرف و چنگال برداشتم نشستم روی صندلی و تند تند میخوردم ک ی لحظه حس کردم کسی جلومه همون طور ک چنگال گذاشتم دهنم سرمو گرفتم بالا ک با دیدن هاکان غذا پرید ط گلوم و ب سرفه افتادم داشتم خفه میشدم ک لیوان آبی گرفت سمتم گرفتمش و همشو سر کشیدم و از سره آسودگی نفسی کشیدم
~آخیش داشتم خفه میشدم
_مگ گرگ دنبالته ک مثه قهتی زدها میخوری
لیوان توی دستمو محکم گذاشتم روی میز ک صدا دادن و بد با دستم دهنمو پاک کرده و رفتم سمتش~اگ ط مثه جن بالای سرم وای نمیستادی منم غذا نمیپرید ط گلوم
_میخواستی مثه موش یواشکی غذا نخوری
انگشته اشارمو گرفتم سمتش تا چیزی بگم ک پشیمون شدم و دستم ط هوا موند دستمو انداخت پایین آروم باش نفیسه خودتو کنترل کن اومدم برم ک دستمو کشید و پرت شدم توی بغلش سرم خورد ب سینش و آخی گفتم
~داری چیکار میکنی سرم شکست
_من ک خونی نمی بینم
~چون کوری
_میبینم زبونت دراز شده بهتره کوتاهش کنی وگرن
~وگرنه چی چیکارم میکنی ازین بیشتر میخوای چ بلایی سرم بیاری ها بیا بیا میخوام ببینم چ بلای جدیدی میخوای سرم بیاری
—برو خدا ط شکر کن بچه ی من ط شکمته وگرنه حالیت میکردم
~هیچ کاری نمی تونی بکنی
دستمو از ط دستش کشیدم و خواستم برم ک اومد جلوم ی قدم ب عقب برداشتم و اونم اومد جلو
~داری چیکار میکنی نزدیک نشو همین طور ادامه دادیم ک ب دیوار خوردم دستاشو گذاشت کناره سرم روی دیوار تا نتونم برم
—چرا ازم فرار میکنی
~یعنی خودت نمیدونی...
#پیج_بکا
@jjdjj👈
@jbcvbnjk👈
@jbshsb👈
┄┅┅┄┅❧ ߊܢܚیܝܘ ߊܝܢ̣ߊܥ̣ߺ. ⃟♥️❧┅┄┅┄
نفیسه با احساس پاشیده شدن آب ط صورتم چشامو باز کردم هاکان با نگرانی و موهای بهم ریخته جلوم بود و چن تام پیره زن بالای سرم بودن
~نفیسه خوبی عزیزم
ط رو خدا ی چیزی بگو سری تکون دادم و آروم زمزمه کردم خوبم یکی ازون پیره زنا لیوانی داد ب هاکان و گفت بده بهش هاکان گذاشت جلوی دهنم ک فهمیدم آب قنده ی قلوپ خوردم و بد هاکانو پس زدم و بی توجه ب صدا زدنش رفتم سمته ماشین نشستم اونم نشست بعد کمی مِن مِن کرد ~ببرمت دکتر جوابی بهش ندادم ک ماشینو روشن کرد و رفتیم سمته عمارت وارد اتاقم شدم و روی تخت دراز کشیدم و اونقدر گریه کردم ک خوابم برد با تیر کشیدن شکمم بیدار شدم نشستم روی تخت همه جا تاریک بود بدجور گرسنم بود دستمو گذاشتم روی شکمم بلند شدم و چراغو روشن کردم پاورچین پاورچین وارد آشپزخونه شدم دره یخچالو باز کردم ماکارونی ک توی قابلمه بود رو کشیدم بیرون و گذاشتم داغ بشه بعد چن مین کشیدم توی ظرف و چنگال برداشتم نشستم روی صندلی و تند تند میخوردم ک ی لحظه حس کردم کسی جلومه همون طور ک چنگال گذاشتم دهنم سرمو گرفتم بالا ک با دیدن هاکان غذا پرید ط گلوم و ب سرفه افتادم داشتم خفه میشدم ک لیوان آبی گرفت سمتم گرفتمش و همشو سر کشیدم و از سره آسودگی نفسی کشیدم
~آخیش داشتم خفه میشدم
_مگ گرگ دنبالته ک مثه قهتی زدها میخوری
لیوان توی دستمو محکم گذاشتم روی میز ک صدا دادن و بد با دستم دهنمو پاک کرده و رفتم سمتش~اگ ط مثه جن بالای سرم وای نمیستادی منم غذا نمیپرید ط گلوم
_میخواستی مثه موش یواشکی غذا نخوری
انگشته اشارمو گرفتم سمتش تا چیزی بگم ک پشیمون شدم و دستم ط هوا موند دستمو انداخت پایین آروم باش نفیسه خودتو کنترل کن اومدم برم ک دستمو کشید و پرت شدم توی بغلش سرم خورد ب سینش و آخی گفتم
~داری چیکار میکنی سرم شکست
_من ک خونی نمی بینم
~چون کوری
_میبینم زبونت دراز شده بهتره کوتاهش کنی وگرن
~وگرنه چی چیکارم میکنی ازین بیشتر میخوای چ بلایی سرم بیاری ها بیا بیا میخوام ببینم چ بلای جدیدی میخوای سرم بیاری
—برو خدا ط شکر کن بچه ی من ط شکمته وگرنه حالیت میکردم
~هیچ کاری نمی تونی بکنی
دستمو از ط دستش کشیدم و خواستم برم ک اومد جلوم ی قدم ب عقب برداشتم و اونم اومد جلو
~داری چیکار میکنی نزدیک نشو همین طور ادامه دادیم ک ب دیوار خوردم دستاشو گذاشت کناره سرم روی دیوار تا نتونم برم
—چرا ازم فرار میکنی
~یعنی خودت نمیدونی...
#پیج_بکا
@jjdjj👈
@jbcvbnjk👈
@jbshsb👈
۲.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.