فیکشن کلثوم اکبری ساکن سئول
پارت۳
همچنان از زبون من
بدو بدو کلاسشو پیدا کرد و سرکی از پنجره کلاس کشید
وقتی با جای خالیه کیم مواجه شده نفس راحتی کشیده و با شتاب درو باز کرد
(مود اورینا: من در نمیزنم میام با لگد عا)
سوتی کشید و موهاشو پیشون کرد
اما برخلاف همیشه بچه ها یکم عیجب غریب بودن تا با چشم ابرو های میا (هم کلاسیش) روشو یواش با استرس کرد اونور
تا با یه پسر قد بلند و بسسییار خوشتیپ مواجه شد که خیلی جدی با عینکش نگاش میکنه
_ عا عا استاد من اطلا متوجه حضورتون نشدم ببخشید بابت تاخیرم یکم مزیض احوال بودم
در جوابم اون جیگر داف خوشتیپ ابروشو داده بود بالا بدش روشو کرده بود اونورو ریز خندیده بود
اورینام خوشال خوشال رفت پیش یکی از دانشجوا که تا حالا ندیده بودش همچینم با افتخار گفت نگا نگا حال کردی چطور اسکلش کردم
اون مثلا دانشجوم همچین انگا شب قبلش اورینا مادرشو چیز کرد بود گفت من خود استادم اون دانشجو بود داشت ارائه میداد
بدو از کلاسم من اخراجی
اورینام در جواب فقط ک.س خندی زده بودو ملتمسانه نگاش میکرد
اما انگار که نه انگار
همچنان از زبون من
بدو بدو کلاسشو پیدا کرد و سرکی از پنجره کلاس کشید
وقتی با جای خالیه کیم مواجه شده نفس راحتی کشیده و با شتاب درو باز کرد
(مود اورینا: من در نمیزنم میام با لگد عا)
سوتی کشید و موهاشو پیشون کرد
اما برخلاف همیشه بچه ها یکم عیجب غریب بودن تا با چشم ابرو های میا (هم کلاسیش) روشو یواش با استرس کرد اونور
تا با یه پسر قد بلند و بسسییار خوشتیپ مواجه شد که خیلی جدی با عینکش نگاش میکنه
_ عا عا استاد من اطلا متوجه حضورتون نشدم ببخشید بابت تاخیرم یکم مزیض احوال بودم
در جوابم اون جیگر داف خوشتیپ ابروشو داده بود بالا بدش روشو کرده بود اونورو ریز خندیده بود
اورینام خوشال خوشال رفت پیش یکی از دانشجوا که تا حالا ندیده بودش همچینم با افتخار گفت نگا نگا حال کردی چطور اسکلش کردم
اون مثلا دانشجوم همچین انگا شب قبلش اورینا مادرشو چیز کرد بود گفت من خود استادم اون دانشجو بود داشت ارائه میداد
بدو از کلاسم من اخراجی
اورینام در جواب فقط ک.س خندی زده بودو ملتمسانه نگاش میکرد
اما انگار که نه انگار
۷۷۳
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.