فیک مروارید سیاه
فیک مروارید سیاه
پارت۵
تهیونگ و ا.ت بعد از غذا خوردن تمام کاراشونو انحام دادن و ا.ت با اجازه تهیونگ زودتر از کارش میاد
ویو ا.ت
به تهیونگ گفتم با داداشم برنامه دارم اجازه داد برم اول رفتم پاساژ و ی لباس خیلی خوشگل خریدم البته یکم باز بود ولی جیمین کاری نداره بعدم کفش قشنگیم خریدمو رفتم خونه
وارد خونه که شدم جیمین هنو نیومده بود رفتم دوش گرفتمو لباسمو اماده کردم ی شام درس کردم که جیمین اومد لپمو بوس کرد
جیمین: بهبه خواهرم چه کرده همه رو دیوونه کرده
ا.ت: (خنده) داداش بیا شام بخوریم تا برم لباس بپوشم برا جشن
جیمین: باشه قشنگم راستی میگم کدوم کمپانی کار میکنی؟
ا.ت: کمپانی(......) کار میکنم چطور مگه؟
جیمین: چی پیش تهیونگ کار میکنی؟
ا.ت: میشناسیش؟ اره پیش اون کار میکنم چطور مگه؟
جیمین: پدرش با پدرمون دوست بود و باهامو شریک بود خیلی میخواست ببینه تورو ولی تو که نمیومدی باهام ولی امشب برا جشن شرکت بابای تهیونگ داریم میریم
ا.ت: عه؟ نمیدونستم ولی فکرکنم اونم منو نمیشناسه خب اینارو بیخیال من شامم تموم میرم اماده بشم توام اماده شو داداشی
جیمین: باشه برو
ویو ا.ت
رفتم لباسمو پوشیدمو ی میکاپ خوشگل انجام دادم کفشامو پوشیدمو رفتم پایین جیمین از حق نگذرم خیلی خوشتیپ شده بود که گفتم: چیه نکن دوس دختر میخوای بگیری(لبخند شیطانی)
جیمین: دوس دختر؟ نه زن داداش میخوام بیارم برات خواهر شوهر (خنده)
ا.ت: یاااا اینطور صدام نزن خوشم نمیاد زن نمیدم بهت حالا اینو بیخیال خوشگل شدم؟
جیمین: ماه بودی ماه تر شدی خواهری بریم دیگه
سوار شدنو رفتم وقتی رسیدیم ماشینو پارک کردیمو وارد شدیم ی اقایی تا جیمینو دید با ی لبخند خیلی گرم اومد یاد بابام افتادم راستش
اقا: بهبه خوش اومدی پسرم خوشحالم کردی
جیمین: ممنونم اقای کیم خوبی هستین شما؟
اقای کیم: خوبم خوبم این دختر زیبا حتما ا.ت درسته؟
جیمین: بله ا.ت سلام کن همون اقای کیمه که گفتم
ا.ت: سلام پارک ا.ت هستم خوشبختم
اقای کیم: بهبه بزرگ شدی چقدر دخترم خوبی خیلی زیبا شدی
ا.ت: ممنونم عمو..چیز اقای کیم ببخشید فقط احساس صمیمیت کردم
اقای کیم: منمیخوام که راحت باشی همون عمو صدام بزن
ویو تهیونگ
بعد از رفتن ا.ت منم رفتم برا جشن شرکت بابام اماده شدم که وقتی رسیدم دیدم بابام داره با جیمین حرف میزنه و اون..اون ا.ته؟ اینجا چکارمیکنه؟
تهیونگ: پدر خوبید؟
اقای کیم: بهبه پسرم ا.ت اشنات میکنم با پسرم
ا.ت: بله اشنا هستیم رئیس من هستن
اقای کیم: واقعا؟ پیشش کار میکنی خیلی خوبه که مستقلی
امیدوارم خوشتون اومده باشه)
پارت۵
تهیونگ و ا.ت بعد از غذا خوردن تمام کاراشونو انحام دادن و ا.ت با اجازه تهیونگ زودتر از کارش میاد
ویو ا.ت
به تهیونگ گفتم با داداشم برنامه دارم اجازه داد برم اول رفتم پاساژ و ی لباس خیلی خوشگل خریدم البته یکم باز بود ولی جیمین کاری نداره بعدم کفش قشنگیم خریدمو رفتم خونه
وارد خونه که شدم جیمین هنو نیومده بود رفتم دوش گرفتمو لباسمو اماده کردم ی شام درس کردم که جیمین اومد لپمو بوس کرد
جیمین: بهبه خواهرم چه کرده همه رو دیوونه کرده
ا.ت: (خنده) داداش بیا شام بخوریم تا برم لباس بپوشم برا جشن
جیمین: باشه قشنگم راستی میگم کدوم کمپانی کار میکنی؟
ا.ت: کمپانی(......) کار میکنم چطور مگه؟
جیمین: چی پیش تهیونگ کار میکنی؟
ا.ت: میشناسیش؟ اره پیش اون کار میکنم چطور مگه؟
جیمین: پدرش با پدرمون دوست بود و باهامو شریک بود خیلی میخواست ببینه تورو ولی تو که نمیومدی باهام ولی امشب برا جشن شرکت بابای تهیونگ داریم میریم
ا.ت: عه؟ نمیدونستم ولی فکرکنم اونم منو نمیشناسه خب اینارو بیخیال من شامم تموم میرم اماده بشم توام اماده شو داداشی
جیمین: باشه برو
ویو ا.ت
رفتم لباسمو پوشیدمو ی میکاپ خوشگل انجام دادم کفشامو پوشیدمو رفتم پایین جیمین از حق نگذرم خیلی خوشتیپ شده بود که گفتم: چیه نکن دوس دختر میخوای بگیری(لبخند شیطانی)
جیمین: دوس دختر؟ نه زن داداش میخوام بیارم برات خواهر شوهر (خنده)
ا.ت: یاااا اینطور صدام نزن خوشم نمیاد زن نمیدم بهت حالا اینو بیخیال خوشگل شدم؟
جیمین: ماه بودی ماه تر شدی خواهری بریم دیگه
سوار شدنو رفتم وقتی رسیدیم ماشینو پارک کردیمو وارد شدیم ی اقایی تا جیمینو دید با ی لبخند خیلی گرم اومد یاد بابام افتادم راستش
اقا: بهبه خوش اومدی پسرم خوشحالم کردی
جیمین: ممنونم اقای کیم خوبی هستین شما؟
اقای کیم: خوبم خوبم این دختر زیبا حتما ا.ت درسته؟
جیمین: بله ا.ت سلام کن همون اقای کیمه که گفتم
ا.ت: سلام پارک ا.ت هستم خوشبختم
اقای کیم: بهبه بزرگ شدی چقدر دخترم خوبی خیلی زیبا شدی
ا.ت: ممنونم عمو..چیز اقای کیم ببخشید فقط احساس صمیمیت کردم
اقای کیم: منمیخوام که راحت باشی همون عمو صدام بزن
ویو تهیونگ
بعد از رفتن ا.ت منم رفتم برا جشن شرکت بابام اماده شدم که وقتی رسیدم دیدم بابام داره با جیمین حرف میزنه و اون..اون ا.ته؟ اینجا چکارمیکنه؟
تهیونگ: پدر خوبید؟
اقای کیم: بهبه پسرم ا.ت اشنات میکنم با پسرم
ا.ت: بله اشنا هستیم رئیس من هستن
اقای کیم: واقعا؟ پیشش کار میکنی خیلی خوبه که مستقلی
امیدوارم خوشتون اومده باشه)
۶.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.