my girl
part¹³
کوک:جکسون هر وقت خواستین منو بیدار کنین اینو نفرست خیلی رو مخم"سرد-دهن پر"
ات:بم ببین بابات چقدر کیوان و در عین حال سرد و رو مخ
لیسا:خانم پارک زشته نباید به رئیس بگین رو مخ"داره با بم بازی میکنه"
کوک:پرانسس گوشیت داره زنگ میخواره
"شروع مکالمه"
ات:مامان من نمیخوام ازدواج کنم ولم کن"گریه الکی"
چه یونگ:تو باید ازدواج کنی نترس دارم با بابات و بچه ها میایم فرانسه بابات میخواد با رفیقش برای ازدواج برنامه ریزی کنه
ات:گفتم نمیخوام ازدواج کنم بعد پاشدین اومدین فرانسه من میخوام سینگل بمیرم ولم کنید حالا چون جیمین ازدواج کرده نباید منم ازدواج کنم"داد"
چه یونگ: خفه شو نباید سر مادرت داد بزنی تو با پسر دوست بابات ازدواج میکنی و تمام "عصبی"
"پایان مکالمه"
ات:الو....مامان......شماها دیگه چتونه
جکسون:مادر جان "غش رفت"
لیسا:خواهر دادت تمام عمارتو برداشت
کوک:ماشاالله ماشاالله
ات:من میرم تو اتاقم لطفاً هیچکس نیاد و اگرم مامان بابام اومدن بگیر رفته خودکشی کرده
"رفت"
کوک:جکسون جکسون بلند شو باید به لیسا کمک کنی مامان بابای جیمین به همراه دوستام دارن میان
جکسون:چشم قربان
"شب"
کوک:سلام"سرد"
چه یونگ:سلام پسرم ات کجاس"خنده"
کوک:رفته خودکشی کرده
یونگ سونگ:پسرم ات بهت گفت اینو بگی
ته:سلام
شوگا:سلام
جیمین:سلام
کوک: بیاین تو
جیسو:چه خونه بزرگی
یورا:بالاخره کارام تمام شد تونستم بیام فرانسه
یونا:اِ بمم که هست
کوک:شما برین بشینین تا من برم پرانسسو بیارم
جیمین:دیگه چیکار کرده بهش میگی پرانسس
جکسون:همه رو از خواب زده به همه دستور میده تازه موقعی که گفت نمیخواد ازدواج کنه دادش کل عمارتو برداشت
"دم در اتاق ات"
کوک:پرانسس خانم بیاین بیرون همه اومدن
ات:نمیخوام هق میخوام هق تو اتاقم بمونم هق"گریه"
کوک!خودم میبرمتا بیا بیرون"سرد"
ات:ولم کن میخوام تو اتاقم بمونم
کوک:اوکی"درو باز کرد رفت اتو کول کرد برد پایین"
ات:ولم کن خرگوش ولم کن میخوام تو اتاقم بمونم ولم کنننننننننننن
کوک:بیاین اینم دخترتون
چه یونگ: ات فردا میریم خونه دوست بابات برای ازدواج
ات:نمیخوام برم من یه ادم بالغ شدم پس خودم تصمیم میگیرم من نمیام"ترس"
یونگ سونگ:دخترم بیا اینجا
ات:عمرا"رفت پشت کوک"
لیسا:خانم باباتونن دشمنتون که نیستن
ات:خرگوش من هق نمیخوام هق برم پیششون"گریه-ترس"
کوک:خب به من چه
ات:تو منو هق اوردی پایین هق من که هق گفتم بگین هق مردم
کوک:بابات فهمید حالا هم برو پیش بابا مامانت
ات:میگم نمیخوام برم"داد "
جکسون:یا جد بنی هاشم لیسا این چشه
لیسا:خودمم نمیدونم
ات:من میرم تو اتاقم
کوک:بیا پیش خانوادت"سرد"
ات:نمیخوام "زبون در اورد"
کوک:کی اینو لوس بار آورده
همه:باباش
کوک:بچه زبون نفهم بیا پیش خانوادت
ات:لایک
کوک:جکسون هر وقت خواستین منو بیدار کنین اینو نفرست خیلی رو مخم"سرد-دهن پر"
ات:بم ببین بابات چقدر کیوان و در عین حال سرد و رو مخ
لیسا:خانم پارک زشته نباید به رئیس بگین رو مخ"داره با بم بازی میکنه"
کوک:پرانسس گوشیت داره زنگ میخواره
"شروع مکالمه"
ات:مامان من نمیخوام ازدواج کنم ولم کن"گریه الکی"
چه یونگ:تو باید ازدواج کنی نترس دارم با بابات و بچه ها میایم فرانسه بابات میخواد با رفیقش برای ازدواج برنامه ریزی کنه
ات:گفتم نمیخوام ازدواج کنم بعد پاشدین اومدین فرانسه من میخوام سینگل بمیرم ولم کنید حالا چون جیمین ازدواج کرده نباید منم ازدواج کنم"داد"
چه یونگ: خفه شو نباید سر مادرت داد بزنی تو با پسر دوست بابات ازدواج میکنی و تمام "عصبی"
"پایان مکالمه"
ات:الو....مامان......شماها دیگه چتونه
جکسون:مادر جان "غش رفت"
لیسا:خواهر دادت تمام عمارتو برداشت
کوک:ماشاالله ماشاالله
ات:من میرم تو اتاقم لطفاً هیچکس نیاد و اگرم مامان بابام اومدن بگیر رفته خودکشی کرده
"رفت"
کوک:جکسون جکسون بلند شو باید به لیسا کمک کنی مامان بابای جیمین به همراه دوستام دارن میان
جکسون:چشم قربان
"شب"
کوک:سلام"سرد"
چه یونگ:سلام پسرم ات کجاس"خنده"
کوک:رفته خودکشی کرده
یونگ سونگ:پسرم ات بهت گفت اینو بگی
ته:سلام
شوگا:سلام
جیمین:سلام
کوک: بیاین تو
جیسو:چه خونه بزرگی
یورا:بالاخره کارام تمام شد تونستم بیام فرانسه
یونا:اِ بمم که هست
کوک:شما برین بشینین تا من برم پرانسسو بیارم
جیمین:دیگه چیکار کرده بهش میگی پرانسس
جکسون:همه رو از خواب زده به همه دستور میده تازه موقعی که گفت نمیخواد ازدواج کنه دادش کل عمارتو برداشت
"دم در اتاق ات"
کوک:پرانسس خانم بیاین بیرون همه اومدن
ات:نمیخوام هق میخوام هق تو اتاقم بمونم هق"گریه"
کوک!خودم میبرمتا بیا بیرون"سرد"
ات:ولم کن میخوام تو اتاقم بمونم
کوک:اوکی"درو باز کرد رفت اتو کول کرد برد پایین"
ات:ولم کن خرگوش ولم کن میخوام تو اتاقم بمونم ولم کنننننننننننن
کوک:بیاین اینم دخترتون
چه یونگ: ات فردا میریم خونه دوست بابات برای ازدواج
ات:نمیخوام برم من یه ادم بالغ شدم پس خودم تصمیم میگیرم من نمیام"ترس"
یونگ سونگ:دخترم بیا اینجا
ات:عمرا"رفت پشت کوک"
لیسا:خانم باباتونن دشمنتون که نیستن
ات:خرگوش من هق نمیخوام هق برم پیششون"گریه-ترس"
کوک:خب به من چه
ات:تو منو هق اوردی پایین هق من که هق گفتم بگین هق مردم
کوک:بابات فهمید حالا هم برو پیش بابا مامانت
ات:میگم نمیخوام برم"داد "
جکسون:یا جد بنی هاشم لیسا این چشه
لیسا:خودمم نمیدونم
ات:من میرم تو اتاقم
کوک:بیا پیش خانوادت"سرد"
ات:نمیخوام "زبون در اورد"
کوک:کی اینو لوس بار آورده
همه:باباش
کوک:بچه زبون نفهم بیا پیش خانوادت
ات:لایک
۱.۴k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.