نقآب دآر
•بـیـسـتوشـش•
مین:لباسی که تنش بود سیاه سیاه بود...اما انگار تازه از پارتی خارج شده بود شاید هم...داشته الکل میخورده...نمیدونم...ولی چون بوی الکل میداد و لباسش هم فرقی با لباس دختر هایی که میخوان برن پارتی یا قراره برن پارتی یا توی پارتی هستن فرق آنچنانی نداشت این به ذهنم خطور کرد...ماسکش...من ماسکای قبلیش رو آنچنان ندیدم ولی...ولی این ماسکش...چشم چپش رو نشون میداد...رنگ چشمش...سفید بود...سفید سفید بود...شبیه به چشم آدمی که نمیتونه ببینه ولی...اصلا نمیدونم چطوری توضیحش بدم و نگاهش سرد بود مثل یخ ولی...موهاش برعکس چشم هاش...موهاش سیاه بود...سیاه مثل زغال...چیزی که نظرم رو ازش جلب کرد...انگشتری که انداخته بود...انگشتر...اون انگشتر...روش نوشته بود...Y...
کیم:?Y(با تعجب گفت)چرا بای همچین انگشتری رو بندازه...
مین:آره Y...و...انگار طرحش رو یه خطاط کشیده...
کیم:(با دقت به حرف های مین گوش میداد و تک تک حرف هایی که مین میزد و توی ذهنش نگه میداشت)
جئون:(بدون توجه به کیم و مین به سمت یخچال آشپزخونه ی دفتر کیم رفت و درش رو باز کرد و شبیه یه زن حامله به داخل یخچال خیره شد و سعی کرد دنبال یه چیز مناسب برگرده باد هوفی کشید)
مین:راستش چشمای اون...شبیه چشم های یه نفره...
کیم:چشم های...کی؟...
مین:چشمای...(میخواست حرفش رو بزنه که ناگهان با حرف های جئون حرف های اون متوقف شد)
جئون:حتی کیم هم باشی یه روز میرسه توی یخچالت هیچی مناسب جئون نداشته باشی...آخه اینا چیه تو یخچالت جئون؟!آب معدنی؟!چرا آخه!میوه؟!چراا!هات چاکلت...اصلا این چرا تو یخچاله؟!هیچی نداری من مثل آدم کوفت کنم...عوضی...جای این که پولتو بدی واسه این آشغالا ویسکی هاتو،نوشیدنی هاتو بیشتر کن!اینا چیهه
مین:ساکتباش!تو در یخچال شیرموز هست بردار بخور آرامش مارو به هم نریز بزار توضیحمو بدم دیگه!(با عصبانیت و حرص داد زد و هوفی از دهنش بیرون داد)
جئون:(به در یخچال نگاه کرد و با دیدن شیرموزایی که برای اون و خورده شدن صف کشیده شده بودن لبخندی به لب هاش نقش بست و شاد شبیه بچه ای که چیزی که میخواد و براش خریدن دوتا شیرموز برداشت و در یخچال و ول کرد تا خودش بسته بشه و به سمت مبلی که روی اون نشسته بود رفت و روی مبل نشست و شروع کرد به تکون دادن بسته ی یه شیرموز و باز کردن شیرموز)آخجون شیرموز...
مین:نگاه بچه کن...
جئون:آینه آینه!(همونطور که داشت شیر موز میخورد توی یلحظه تمامی شیرموز هایی که توی دهنش بودن رو قورت داد و این رو گفت)
تارادیس(نویسنده)-خانه-تهرانایران-2024
-اینبارهزارمهکهاینپارترومیزارم...
-اگهیهباردیگهگزارشوحذفشهقرارنمیگیره
-وعزیزیکهبیستوچهارساعتهدرحالفشارخوردنیوگزارشمیکنی،بیادایرکتلاوم♡
مین:لباسی که تنش بود سیاه سیاه بود...اما انگار تازه از پارتی خارج شده بود شاید هم...داشته الکل میخورده...نمیدونم...ولی چون بوی الکل میداد و لباسش هم فرقی با لباس دختر هایی که میخوان برن پارتی یا قراره برن پارتی یا توی پارتی هستن فرق آنچنانی نداشت این به ذهنم خطور کرد...ماسکش...من ماسکای قبلیش رو آنچنان ندیدم ولی...ولی این ماسکش...چشم چپش رو نشون میداد...رنگ چشمش...سفید بود...سفید سفید بود...شبیه به چشم آدمی که نمیتونه ببینه ولی...اصلا نمیدونم چطوری توضیحش بدم و نگاهش سرد بود مثل یخ ولی...موهاش برعکس چشم هاش...موهاش سیاه بود...سیاه مثل زغال...چیزی که نظرم رو ازش جلب کرد...انگشتری که انداخته بود...انگشتر...اون انگشتر...روش نوشته بود...Y...
کیم:?Y(با تعجب گفت)چرا بای همچین انگشتری رو بندازه...
مین:آره Y...و...انگار طرحش رو یه خطاط کشیده...
کیم:(با دقت به حرف های مین گوش میداد و تک تک حرف هایی که مین میزد و توی ذهنش نگه میداشت)
جئون:(بدون توجه به کیم و مین به سمت یخچال آشپزخونه ی دفتر کیم رفت و درش رو باز کرد و شبیه یه زن حامله به داخل یخچال خیره شد و سعی کرد دنبال یه چیز مناسب برگرده باد هوفی کشید)
مین:راستش چشمای اون...شبیه چشم های یه نفره...
کیم:چشم های...کی؟...
مین:چشمای...(میخواست حرفش رو بزنه که ناگهان با حرف های جئون حرف های اون متوقف شد)
جئون:حتی کیم هم باشی یه روز میرسه توی یخچالت هیچی مناسب جئون نداشته باشی...آخه اینا چیه تو یخچالت جئون؟!آب معدنی؟!چرا آخه!میوه؟!چراا!هات چاکلت...اصلا این چرا تو یخچاله؟!هیچی نداری من مثل آدم کوفت کنم...عوضی...جای این که پولتو بدی واسه این آشغالا ویسکی هاتو،نوشیدنی هاتو بیشتر کن!اینا چیهه
مین:ساکتباش!تو در یخچال شیرموز هست بردار بخور آرامش مارو به هم نریز بزار توضیحمو بدم دیگه!(با عصبانیت و حرص داد زد و هوفی از دهنش بیرون داد)
جئون:(به در یخچال نگاه کرد و با دیدن شیرموزایی که برای اون و خورده شدن صف کشیده شده بودن لبخندی به لب هاش نقش بست و شاد شبیه بچه ای که چیزی که میخواد و براش خریدن دوتا شیرموز برداشت و در یخچال و ول کرد تا خودش بسته بشه و به سمت مبلی که روی اون نشسته بود رفت و روی مبل نشست و شروع کرد به تکون دادن بسته ی یه شیرموز و باز کردن شیرموز)آخجون شیرموز...
مین:نگاه بچه کن...
جئون:آینه آینه!(همونطور که داشت شیر موز میخورد توی یلحظه تمامی شیرموز هایی که توی دهنش بودن رو قورت داد و این رو گفت)
تارادیس(نویسنده)-خانه-تهرانایران-2024
-اینبارهزارمهکهاینپارترومیزارم...
-اگهیهباردیگهگزارشوحذفشهقرارنمیگیره
-وعزیزیکهبیستوچهارساعتهدرحالفشارخوردنیوگزارشمیکنی،بیادایرکتلاوم♡
۳.۶k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.