' معرفی نامه '
' معرفی نامه '
نیم تک پارتی : یکی بودو یکی نبود
کاپل ها : جین ، لینا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"ویو لینا"
جینی عزیز من...
صبر کن، گفته بودی دیگه بهت نگم عزیزم... ولی تو وقتی که این نامه رو میخونی من نیستم، قول دادم که فراموشت کنم، قول دادم که بگذرم و فراموش کنم. قول دادم ولی توی جنگ با قلبم باختم، نتونستم برنده شم...نتونستم، حتی نتونستم به خوبی تظاهر کنم که فراموشت کردم...
توی کت و شلوار مثل همیشه زیبایی...انقدر دوستم داشتی که باور کردن صحنه ای که دیدم برام سخت بود،امروز تو کنار اون زن ایستاده بودی و من شاهد این صحنه بودم،زن زیباییه...ازش محافظت کن...
نمیدونم بعد از این چه بلایی به سرم میاد...البته البته من یه تصمیمی گرفتم،که خودمو جزوی از رودخونه ی هان کنم...جایی که بهم اعتراف کردی:)
انقدر کنار تو بودم که یک لحظه دور بودنت ازم سخته،امیدوارم یادت باشه که قبل از اینکه با تو اشنا شم چجوری زندگی میکردم...
ولی الان باید به یاد بیارم و حتی نمیتونم به خوبی بفهمم چطوری زندگی میکردم چون وقتایی که با تو بودم همه چیزو فراموش میکردم.
همیشه قبل از اینکه بیای خونه کلِ خونرو برق مینداختم،با عشق غذای مورد علاقتو درست میکردم،با ذوق و لذت میز رو میچیدم و با شمع و گل تزئین میکردم...من همیشه اینجوری منتظر رسیدن تو از سرکار میموندم، یادت میاد؟
[نامهای که بعد از نوشته شدنش،نویسنده اش در این دنیا وجود نداشت...]
___________________________
فوش دادن مجازه🌝🫶🏻
نیم تک پارتی : یکی بودو یکی نبود
کاپل ها : جین ، لینا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
"ویو لینا"
جینی عزیز من...
صبر کن، گفته بودی دیگه بهت نگم عزیزم... ولی تو وقتی که این نامه رو میخونی من نیستم، قول دادم که فراموشت کنم، قول دادم که بگذرم و فراموش کنم. قول دادم ولی توی جنگ با قلبم باختم، نتونستم برنده شم...نتونستم، حتی نتونستم به خوبی تظاهر کنم که فراموشت کردم...
توی کت و شلوار مثل همیشه زیبایی...انقدر دوستم داشتی که باور کردن صحنه ای که دیدم برام سخت بود،امروز تو کنار اون زن ایستاده بودی و من شاهد این صحنه بودم،زن زیباییه...ازش محافظت کن...
نمیدونم بعد از این چه بلایی به سرم میاد...البته البته من یه تصمیمی گرفتم،که خودمو جزوی از رودخونه ی هان کنم...جایی که بهم اعتراف کردی:)
انقدر کنار تو بودم که یک لحظه دور بودنت ازم سخته،امیدوارم یادت باشه که قبل از اینکه با تو اشنا شم چجوری زندگی میکردم...
ولی الان باید به یاد بیارم و حتی نمیتونم به خوبی بفهمم چطوری زندگی میکردم چون وقتایی که با تو بودم همه چیزو فراموش میکردم.
همیشه قبل از اینکه بیای خونه کلِ خونرو برق مینداختم،با عشق غذای مورد علاقتو درست میکردم،با ذوق و لذت میز رو میچیدم و با شمع و گل تزئین میکردم...من همیشه اینجوری منتظر رسیدن تو از سرکار میموندم، یادت میاد؟
[نامهای که بعد از نوشته شدنش،نویسنده اش در این دنیا وجود نداشت...]
___________________________
فوش دادن مجازه🌝🫶🏻
۴.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.