رمان عشق اجباری!
#عشق_اجباری
پارت:۱۶
ویو یوری:
چشمامو باز کردم خیلی تاریک بود رومو برگردوندم سونامیو دیدم اولش دلم هوری ریخت آروم نشستم ، انگار داشت با یکی حرف میزد
+س سونامی
ترسید و یهو برگشت
_چی میگی
+اینجا کجاس
_ینی نمیدونی ، انباری که جیمین همه رو توش زندانی میکنه
+جیمین کیه
_هانن😳
+هااا یادم اومد
_سوالاتت تموم شد
+نه
_خب بپرس🗿
+انگار عجله داری
_آره دارم با دوستم حرف میزنم
+دوستت؟ ، اینجا که فقط منو توییم
_منظورم اون سلول جلوییه🗿
یکم رفتم جلو تر نشستم که دیدم یه دختری که موهاش مانع دیده شدن چهرشمیشن نشسته تو یه سلول دیگه
+دوستت اینه
_آر چطور؟!
+نه همینجوری
اون دختر:سلام دوس داری باهم آشنا شیم
+آ آره
اون دختر:من سولی هستم دوست سونامی و نامزد سابقه جیمین
+نامزد سابق!!
-سولی:آره
موهاشو یه دستی کشیدو عقب داد چهره زیبایی داشت مثله ملکه ها بود
-نگفتی اسمتو
+عا من یوری هستم
-خوشبختم🙂
+م من بیشتر
_خب دیگه تموم شد؟
+آره حالا چرا عصبانی میشی
-سونامی همیشه عصبانی میشه زود
_ععععع سولیی🗿
-باوش بابا😄
+سونامی
_بل🗿
+ا الان منو تو و سولی دوستیم؟
_نه
-منظوره سونامی اینه که دوست دوستته☺
_سولییی🗿
-ببخشیدددد☺
دختره مهربونی بنظر میرسید
+میگم سولی میشه داستان نامزدیتو تعریف کنی برام؟؟؟ ببخشیداا فوضولی میکنم
_ععع یوری🗿
-سونامی اشکال نداره برا تو تعریف کردم بزا برا یوری هم تعریف کنم
_باوش🗿
-من یه مدت خیلی تنها شده بودم خانوادم تصمیم گرفتم که برای اینکه تنها نباشم بجای یک دوست برام یه پسریکه مثه خودمون همه چی تموم باشه پیدا کنن و نامزد کنیم بدبختی تو یکی از پارتیا خیلی حالم بد شده بود و رفته بودم که کمی هوام عوض بشه روی یه تابی نشسته بودم و انگار خابم برده بود چشمامو که یاز کردم دیدم یه پسر خوشگل و خوشتیپ و با یه لبخند کیوت کنارم نشسته تعجب کرده بودم متوجه سد بیدار شدم بهم گفت اون دختری که تو رویا هام دنبالش میگشتمو رو زمین پیدا کردم، ویو به زمان خاطره سولی:
+سولی:چ چی
_اون دختری که میگفتن فقط میشه تو بهشت پیدا کرد ، تویی؟!!
+ا از وی حرف میزنی
_اسمت سولیه؟
+آ آره
_بیبی گرلم چرا انقدر ترسیدی
_اگه مال من باشی هیچ وقت نمیزارم چیزی باعث ترست بشه
که از جام بلند شدمو
+هیچ میفهمی داری چی میگی ، مست کردی آره مست کردی بهتره بری(داد)
_مست نیستم ،،، فقط عاشقم همین
رفتم در باز بود و رفتم سمت خانوادم
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
پارت:۱۶
ویو یوری:
چشمامو باز کردم خیلی تاریک بود رومو برگردوندم سونامیو دیدم اولش دلم هوری ریخت آروم نشستم ، انگار داشت با یکی حرف میزد
+س سونامی
ترسید و یهو برگشت
_چی میگی
+اینجا کجاس
_ینی نمیدونی ، انباری که جیمین همه رو توش زندانی میکنه
+جیمین کیه
_هانن😳
+هااا یادم اومد
_سوالاتت تموم شد
+نه
_خب بپرس🗿
+انگار عجله داری
_آره دارم با دوستم حرف میزنم
+دوستت؟ ، اینجا که فقط منو توییم
_منظورم اون سلول جلوییه🗿
یکم رفتم جلو تر نشستم که دیدم یه دختری که موهاش مانع دیده شدن چهرشمیشن نشسته تو یه سلول دیگه
+دوستت اینه
_آر چطور؟!
+نه همینجوری
اون دختر:سلام دوس داری باهم آشنا شیم
+آ آره
اون دختر:من سولی هستم دوست سونامی و نامزد سابقه جیمین
+نامزد سابق!!
-سولی:آره
موهاشو یه دستی کشیدو عقب داد چهره زیبایی داشت مثله ملکه ها بود
-نگفتی اسمتو
+عا من یوری هستم
-خوشبختم🙂
+م من بیشتر
_خب دیگه تموم شد؟
+آره حالا چرا عصبانی میشی
-سونامی همیشه عصبانی میشه زود
_ععععع سولیی🗿
-باوش بابا😄
+سونامی
_بل🗿
+ا الان منو تو و سولی دوستیم؟
_نه
-منظوره سونامی اینه که دوست دوستته☺
_سولییی🗿
-ببخشیدددد☺
دختره مهربونی بنظر میرسید
+میگم سولی میشه داستان نامزدیتو تعریف کنی برام؟؟؟ ببخشیداا فوضولی میکنم
_ععع یوری🗿
-سونامی اشکال نداره برا تو تعریف کردم بزا برا یوری هم تعریف کنم
_باوش🗿
-من یه مدت خیلی تنها شده بودم خانوادم تصمیم گرفتم که برای اینکه تنها نباشم بجای یک دوست برام یه پسریکه مثه خودمون همه چی تموم باشه پیدا کنن و نامزد کنیم بدبختی تو یکی از پارتیا خیلی حالم بد شده بود و رفته بودم که کمی هوام عوض بشه روی یه تابی نشسته بودم و انگار خابم برده بود چشمامو که یاز کردم دیدم یه پسر خوشگل و خوشتیپ و با یه لبخند کیوت کنارم نشسته تعجب کرده بودم متوجه سد بیدار شدم بهم گفت اون دختری که تو رویا هام دنبالش میگشتمو رو زمین پیدا کردم، ویو به زمان خاطره سولی:
+سولی:چ چی
_اون دختری که میگفتن فقط میشه تو بهشت پیدا کرد ، تویی؟!!
+ا از وی حرف میزنی
_اسمت سولیه؟
+آ آره
_بیبی گرلم چرا انقدر ترسیدی
_اگه مال من باشی هیچ وقت نمیزارم چیزی باعث ترست بشه
که از جام بلند شدمو
+هیچ میفهمی داری چی میگی ، مست کردی آره مست کردی بهتره بری(داد)
_مست نیستم ،،، فقط عاشقم همین
رفتم در باز بود و رفتم سمت خانوادم
"کیوتا لایک و کامنت فراموش نشه👀💓"
۲.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.