Are you ghost??part13
همونطور که چاقو رو گردنم بود و خونریزی داشتم فقط اشک میریختم احساس میکردم پایان خوش ندارم...
*صدای شلیک*
چ...چی شد؟؟
صدای شلیک از بغل گوشم رد شد بود ..
گوشم سوت میکشید و رسما صدای هیچی و نمیشنیدم
دیدن اون صحنه مثل یه کابوس بود
لباس سفید جئون جونگ کوک حالا قرمز پرنگ شده بود
لیسا: ج..جونگ کوک(با داد)
هیونجین: برا تو همون اتاق بمیر زود
لیسا: تو چیکار کردی(گریه و داد)_سیلی
هیونجین: تو الان به من سیلی زدی ها؟
لیسا: ارههه
دوباره صدای شلیک ...اون صدای مزخرف حالمو بهم میزنه
که یهو اون مرتیکه روانی افتاد زمین
لیسا: ت..تهیونگا
تهیونگ: لیسا جونگ کوک کوووو چرا نمیبینمش
لیسا: ج..جونگ کوک
وقتی ازش پرسیدم جونگ کوک کجاست اشکاش سرازیر شد و سرشو پایین انداخت
ته: لیسا؟؟
لیسا: ت...تهیونگا ...زود باش باید ببریمش بیمارستان
ته: برای چی؟
لیسا: تیر خورده
ته: ها؟
لیسا: الان وقت این کارا نیست فقط بلندش کن
تهیونگ برادر بی جونشو روی زمین دید که دور و برشو خون فرا گرفته و رنگش با گچ فرقی نداره
ته: ل...لیسا تیر به قلبش خورده
لیسا:م..مهم نیست اون زندست نمیمیره
ته: دختره ی هرزه همش تقصیر توعه اگه تو و اون خواهر عفریتت وجود نداشتن این اتفاقا نمیوفتاد(با داد)
لیسا: اگه منو خواهرم نبودیم شما دو تا هیچوقت زنده نمیشدید(با داد)
ته: چرا جمع میبندی ها؟؟؟ تو چه کاری کردی برای ما؟ خواهرت اون دو تارو کشت؟تو فقط یه آدم بدرد نخور و لوسی
صدای شکستن قلب لیسا رو میشه از چشماش خوند غرورش نمیزاشت گریه کنه پس فقط روشو اونور کرد رفت سمت در
...........
پارت بعد و زود میزارم چون خیلی وقته نزاشتم ♡
*صدای شلیک*
چ...چی شد؟؟
صدای شلیک از بغل گوشم رد شد بود ..
گوشم سوت میکشید و رسما صدای هیچی و نمیشنیدم
دیدن اون صحنه مثل یه کابوس بود
لباس سفید جئون جونگ کوک حالا قرمز پرنگ شده بود
لیسا: ج..جونگ کوک(با داد)
هیونجین: برا تو همون اتاق بمیر زود
لیسا: تو چیکار کردی(گریه و داد)_سیلی
هیونجین: تو الان به من سیلی زدی ها؟
لیسا: ارههه
دوباره صدای شلیک ...اون صدای مزخرف حالمو بهم میزنه
که یهو اون مرتیکه روانی افتاد زمین
لیسا: ت..تهیونگا
تهیونگ: لیسا جونگ کوک کوووو چرا نمیبینمش
لیسا: ج..جونگ کوک
وقتی ازش پرسیدم جونگ کوک کجاست اشکاش سرازیر شد و سرشو پایین انداخت
ته: لیسا؟؟
لیسا: ت...تهیونگا ...زود باش باید ببریمش بیمارستان
ته: برای چی؟
لیسا: تیر خورده
ته: ها؟
لیسا: الان وقت این کارا نیست فقط بلندش کن
تهیونگ برادر بی جونشو روی زمین دید که دور و برشو خون فرا گرفته و رنگش با گچ فرقی نداره
ته: ل...لیسا تیر به قلبش خورده
لیسا:م..مهم نیست اون زندست نمیمیره
ته: دختره ی هرزه همش تقصیر توعه اگه تو و اون خواهر عفریتت وجود نداشتن این اتفاقا نمیوفتاد(با داد)
لیسا: اگه منو خواهرم نبودیم شما دو تا هیچوقت زنده نمیشدید(با داد)
ته: چرا جمع میبندی ها؟؟؟ تو چه کاری کردی برای ما؟ خواهرت اون دو تارو کشت؟تو فقط یه آدم بدرد نخور و لوسی
صدای شکستن قلب لیسا رو میشه از چشماش خوند غرورش نمیزاشت گریه کنه پس فقط روشو اونور کرد رفت سمت در
...........
پارت بعد و زود میزارم چون خیلی وقته نزاشتم ♡
۴.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.