آرام
آرام
آرسام : ببینم تو مشکلت چیه الان ؟
من : نمیخوام با تو ، تویه اتاق باشم فهمیدی ؟
آرسام همونطور که کتشو در می آورد گفت : خب باید بگم که نظرت الان مهم نیست
پامو به زمین کوبیدم که گفت : هرجا میخوای بخواب اما بیرون نمیری چون شک میکنن
هوف بلندی کشیدم که گفت : چقدر......
من : چقدر چی؟
یه نگاه عمیق انداخت و گفت : هیچی بیخیال
من : میخوام برم دوش بگیرم کجاس؟
آرسام : اونجا
من : اوهوم
و رفتم سمت کمد که دیدم ای دل غافل من لباس ندارم
شت
من : اوهوم
آرسام : ها؟
من : ام چیزه من لباس ندارم اگه میشه میتونی بری از رستا بگیری ؟
آرسام : برای جبران چی کار میکنی ؟
من : آرساااام
یه نگاه نافذی بهم کرد که موهای تنم سیخ شد
آرسام : خب بابا رفتم
و رفت بیرون
من فرصت دونستم و لباسم شروع کردم در آوردم
ای خدا مگه باز میشه ؟
یهو در باز شد که بدون هیچ ترسی و هول شدنی برگشتم
آرسام : خوابن
من : ای بابا پس من چی بپوشم
یکم سرشو خاروند و گفت : من بهت میدم
و ادامه داد : البته زیادی کوچولو یی
من : اه کوفت دیگه
خندید و گفت : نگران نباش تو برو من میزار تو سبد جلو در تو هم بردار
من : خب باشه
و دوباره سعی کردم لباسم در بیارم که حضور گرمشو پشتم حس کردم و دستی که روی زیپ لباسم قرار گرفت
فهمیدم میخواد کمک کنه پس کاری نکردم
من : تموم شد
آرسام: ......ا...اره
و بدون نکاه کردن بهش رفتم تو حموم
هوفففف حاجی چرا اینطوری شدم
قلبم تند تند میزنه چرا
نه جیزی نیست استرسه فقط همین
اره بیخیال
آرسام : ببینم تو مشکلت چیه الان ؟
من : نمیخوام با تو ، تویه اتاق باشم فهمیدی ؟
آرسام همونطور که کتشو در می آورد گفت : خب باید بگم که نظرت الان مهم نیست
پامو به زمین کوبیدم که گفت : هرجا میخوای بخواب اما بیرون نمیری چون شک میکنن
هوف بلندی کشیدم که گفت : چقدر......
من : چقدر چی؟
یه نگاه عمیق انداخت و گفت : هیچی بیخیال
من : میخوام برم دوش بگیرم کجاس؟
آرسام : اونجا
من : اوهوم
و رفتم سمت کمد که دیدم ای دل غافل من لباس ندارم
شت
من : اوهوم
آرسام : ها؟
من : ام چیزه من لباس ندارم اگه میشه میتونی بری از رستا بگیری ؟
آرسام : برای جبران چی کار میکنی ؟
من : آرساااام
یه نگاه نافذی بهم کرد که موهای تنم سیخ شد
آرسام : خب بابا رفتم
و رفت بیرون
من فرصت دونستم و لباسم شروع کردم در آوردم
ای خدا مگه باز میشه ؟
یهو در باز شد که بدون هیچ ترسی و هول شدنی برگشتم
آرسام : خوابن
من : ای بابا پس من چی بپوشم
یکم سرشو خاروند و گفت : من بهت میدم
و ادامه داد : البته زیادی کوچولو یی
من : اه کوفت دیگه
خندید و گفت : نگران نباش تو برو من میزار تو سبد جلو در تو هم بردار
من : خب باشه
و دوباره سعی کردم لباسم در بیارم که حضور گرمشو پشتم حس کردم و دستی که روی زیپ لباسم قرار گرفت
فهمیدم میخواد کمک کنه پس کاری نکردم
من : تموم شد
آرسام: ......ا...اره
و بدون نکاه کردن بهش رفتم تو حموم
هوفففف حاجی چرا اینطوری شدم
قلبم تند تند میزنه چرا
نه جیزی نیست استرسه فقط همین
اره بیخیال
۷۸۸
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.