رمان اول:زندگی
رمان اول:زندگی
قسمت دوم
سوزومه یه نفس عمیق کشید و به سوپر مارکت برگشت.تا صاحب مغازه رو دید رنگش پرید!بدنش مور مور شد و پاحاش شل شد!
صاحب مغازه دستاش خونی بود!
دستش یه تیکه استخوان بود!
سوزومه گوشیش رو دراورد تا به پلیس زنگ بزنه.مرده برگشت گفت:آهای خانم!چیکار میکنی؟!مگه تن ماهی نخواستی؟ دارم استخوان های ماهی رو جدا میکنم.
سوزومه به لحظه چشاش رو نصفه بسد و ابرو هاش رو برد بالا.
زیر لب گفت:ای بمیری.
صاحب مغازه تن رو به سوزومه داد و سوزومه برگشت به خونه.تن رو گذاشت رو میز و رفت اتاقش.
مامان برگشت گفت:یه هینی یه هونی وا.
رفت در اتاق رو باز کرد یهو وسایلش از دستش افتاد و قشع کرد.
قسمت دوم
سوزومه یه نفس عمیق کشید و به سوپر مارکت برگشت.تا صاحب مغازه رو دید رنگش پرید!بدنش مور مور شد و پاحاش شل شد!
صاحب مغازه دستاش خونی بود!
دستش یه تیکه استخوان بود!
سوزومه گوشیش رو دراورد تا به پلیس زنگ بزنه.مرده برگشت گفت:آهای خانم!چیکار میکنی؟!مگه تن ماهی نخواستی؟ دارم استخوان های ماهی رو جدا میکنم.
سوزومه به لحظه چشاش رو نصفه بسد و ابرو هاش رو برد بالا.
زیر لب گفت:ای بمیری.
صاحب مغازه تن رو به سوزومه داد و سوزومه برگشت به خونه.تن رو گذاشت رو میز و رفت اتاقش.
مامان برگشت گفت:یه هینی یه هونی وا.
رفت در اتاق رو باز کرد یهو وسایلش از دستش افتاد و قشع کرد.
۱.۲k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.