PART15
part15
دیانا: ستایش منو میرسونی کافه ی خالت؟
ستایش: باش عشقم
۱۵ مین بعد
ستایش:دیانارو پیاده کردم بدرن اینکه چیزی بش بگم زنگ زدم به ارسلان
ستایش:س ارسلان:ا
س:سلام کجایی؟
ا:سلام خونمم
س: تو میدونی چیکار با دیانا کردی؟
ا: نیازی نیس بگی
س:چرا چون الان خوشی و با هر دختری بخوای میگردی؟ ا: چی میگی ستایش من خودم از اون بدترم تو بیمارستانم که بود من داشتم میومدم ولی وقتی رسیدم رفتید . دیگه باید چیکار میکردم تو کما ام که بود دیدنش اومدمو رفتم.
ستایش: گوشیو از روش قطع کردم . صداشو ضبط کرده بودم که سر فرصت نشون دیانا بدم
دیانا: مهگلو پیدا کردم سلام
مهگل: سلام
دیانا: فک نمیکردم انقد ان تایم باشی
مهگل: منم فک نمیکردم انقد دور کنی. راستی را جب چی میخوای حرف بزنی؟
دیانا : راجب
ادامه دارد.......
حمایت کنین
دیانا: ستایش منو میرسونی کافه ی خالت؟
ستایش: باش عشقم
۱۵ مین بعد
ستایش:دیانارو پیاده کردم بدرن اینکه چیزی بش بگم زنگ زدم به ارسلان
ستایش:س ارسلان:ا
س:سلام کجایی؟
ا:سلام خونمم
س: تو میدونی چیکار با دیانا کردی؟
ا: نیازی نیس بگی
س:چرا چون الان خوشی و با هر دختری بخوای میگردی؟ ا: چی میگی ستایش من خودم از اون بدترم تو بیمارستانم که بود من داشتم میومدم ولی وقتی رسیدم رفتید . دیگه باید چیکار میکردم تو کما ام که بود دیدنش اومدمو رفتم.
ستایش: گوشیو از روش قطع کردم . صداشو ضبط کرده بودم که سر فرصت نشون دیانا بدم
دیانا: مهگلو پیدا کردم سلام
مهگل: سلام
دیانا: فک نمیکردم انقد ان تایم باشی
مهگل: منم فک نمیکردم انقد دور کنی. راستی را جب چی میخوای حرف بزنی؟
دیانا : راجب
ادامه دارد.......
حمایت کنین
۲.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.