فیک عشق جادو تصادف قسمت ۶۴
ات ا بهترین لباسمپوشیدم
با صاحب کارم یه قراره کاری داشتم
دوش گرفتم واماده شدم
رفتیم نشستیم
مستر جکی به نظرم ادم جالبی می اومد
روبه رویمن لیانا و جون کوک نشسته بودن
من داشتم با جکی صحبت میکردم درمورد کارمون
ناگهان جون کوک با عصبانیت میز روی من برگردوند
تمام لیوان ها شکست
مستر جکی بلند شد زدتو گوش جون کوک
به حالت خودش برگشت روبه ات ا
جون کوک گفت: ات ا خوبی ببخشید من تو حال خودم نیست منو ببخش نجاتم بده
ات ا: ازجلوی چشمام برو گریم گرفتش اما نگه داشتم
جکی دست ات ا گرفت بلندش کرد برد
جون کوک گریه اش گرفت
لیانا اومد: عزیزم خوبی چشم غره ای به ا ت ا رفت
ات ا: دویدم سمتش دست نزنش عوضی
با صاحب کارم یه قراره کاری داشتم
دوش گرفتم واماده شدم
رفتیم نشستیم
مستر جکی به نظرم ادم جالبی می اومد
روبه رویمن لیانا و جون کوک نشسته بودن
من داشتم با جکی صحبت میکردم درمورد کارمون
ناگهان جون کوک با عصبانیت میز روی من برگردوند
تمام لیوان ها شکست
مستر جکی بلند شد زدتو گوش جون کوک
به حالت خودش برگشت روبه ات ا
جون کوک گفت: ات ا خوبی ببخشید من تو حال خودم نیست منو ببخش نجاتم بده
ات ا: ازجلوی چشمام برو گریم گرفتش اما نگه داشتم
جکی دست ات ا گرفت بلندش کرد برد
جون کوک گریه اش گرفت
لیانا اومد: عزیزم خوبی چشم غره ای به ا ت ا رفت
ات ا: دویدم سمتش دست نزنش عوضی
۴.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.