چند پارتی تهیونگ[part6]
@بگو کوچولوی ددی (دارک)
ا.ت:اومم بلد نیسم بگم.باید نشون بدم (خمار)
@اوه البته بیب گرل . (باز کردن دست های ا.ت)
ا.ت: حالا نظرت چیه مثل یه گود بوی بخوابی رو تخت(با چشمای خمار)
@اوممم ولی ترجیح میدم رو یهچیز دیگه بخوابم(با صدای بم )
ا.ت: اومد روم خیمه زد و داخل گوشم زمزمه کرد:
عاه فکر کردی نمیدونم تو ذهنت چی میگذره ؟ این دفعه نمیزارم از دستم در بری ببر کوچولو
ا.ت[لعنتی .دستمم رو خوند .حالا چیکار کنم؟]
تهیونگ لطفاااا. ولم کن دیگهه
@عاهه تازه گرفتمت ولت کنم؟اگر میخوای جون ندی ساکت شو و همراهی کن
ا.ت[دیگه ترجیح دادم چیزی نگم ]
@خوبه پس شروع میکنم
[هرکس قسمت اسماتش رو میخواد تو پی وی پیام بده تا براش بفرسم ]
(ساعت 7:30)
راوی:ا.ت با دل درد وصف نشدنی از خواب بیدار شد که دید نمیتونه تکون بخوره و ذره ای که میومد جا به جا بشه دل دردش بیشتر و بدتر میشد برای همین به کنارش نگاهی انداخت که با جای خالی تهیونگ مواجه شد و با صدای بلندی گفت :
تهیونگ بیشعوررررر(جیغ)
@(با شنیدن صدای جیغ دردناک ا.ت سریع سینی رو دست گرفتم و رفتم داخل اتاق )
چیشدهه (نگران)
ا.ت:به لطف جناب کیم نمیتونم حتی تکون بخورم
@نه بابا پس میخواستی تکون بخوری اونم با کارای دیشب
ا.ت:همششش تقصیر توعههه دارم میمیرم(حرص)
@[خنده] عایی الان زنگ میزنم دکتر بیاد نگران نباش
(تهیونگ زنگ میزنه دکتر میاد و بعد از چکاب رو به تهیونگ میگه )
÷متاسفانه همسرتون تا ۱ ماه نمیتونن راه برن
ا.ت:چییی یعنی راهی نداره؟؟؟
@من که مشکلی ندارم
ا.ت:تهیونگ هیس شو تا کار دستت ندادم
÷نگران نباشید شاید تا ۲ ماه دیگه بتونید یکم راه برید زیاد به خودتون فشار نیارید .خدانگهدار جناب کیم
@ازتون ممنونم دکتر .خدانگهدار
(دکتر رفت )
تهیونگ :خب دیگه پس یاد گرفتی به حرفم گوش بدی
ا.ت:بلهه اونم چجورم(با خنده)
تهیونگ:خوبه(خنده مستطیلی )
The end...
حمایت؟
چطور بود؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه .اگر درخواستی داشتید تو پی وی بم بگین
ا.ت:اومم بلد نیسم بگم.باید نشون بدم (خمار)
@اوه البته بیب گرل . (باز کردن دست های ا.ت)
ا.ت: حالا نظرت چیه مثل یه گود بوی بخوابی رو تخت(با چشمای خمار)
@اوممم ولی ترجیح میدم رو یهچیز دیگه بخوابم(با صدای بم )
ا.ت: اومد روم خیمه زد و داخل گوشم زمزمه کرد:
عاه فکر کردی نمیدونم تو ذهنت چی میگذره ؟ این دفعه نمیزارم از دستم در بری ببر کوچولو
ا.ت[لعنتی .دستمم رو خوند .حالا چیکار کنم؟]
تهیونگ لطفاااا. ولم کن دیگهه
@عاهه تازه گرفتمت ولت کنم؟اگر میخوای جون ندی ساکت شو و همراهی کن
ا.ت[دیگه ترجیح دادم چیزی نگم ]
@خوبه پس شروع میکنم
[هرکس قسمت اسماتش رو میخواد تو پی وی پیام بده تا براش بفرسم ]
(ساعت 7:30)
راوی:ا.ت با دل درد وصف نشدنی از خواب بیدار شد که دید نمیتونه تکون بخوره و ذره ای که میومد جا به جا بشه دل دردش بیشتر و بدتر میشد برای همین به کنارش نگاهی انداخت که با جای خالی تهیونگ مواجه شد و با صدای بلندی گفت :
تهیونگ بیشعوررررر(جیغ)
@(با شنیدن صدای جیغ دردناک ا.ت سریع سینی رو دست گرفتم و رفتم داخل اتاق )
چیشدهه (نگران)
ا.ت:به لطف جناب کیم نمیتونم حتی تکون بخورم
@نه بابا پس میخواستی تکون بخوری اونم با کارای دیشب
ا.ت:همششش تقصیر توعههه دارم میمیرم(حرص)
@[خنده] عایی الان زنگ میزنم دکتر بیاد نگران نباش
(تهیونگ زنگ میزنه دکتر میاد و بعد از چکاب رو به تهیونگ میگه )
÷متاسفانه همسرتون تا ۱ ماه نمیتونن راه برن
ا.ت:چییی یعنی راهی نداره؟؟؟
@من که مشکلی ندارم
ا.ت:تهیونگ هیس شو تا کار دستت ندادم
÷نگران نباشید شاید تا ۲ ماه دیگه بتونید یکم راه برید زیاد به خودتون فشار نیارید .خدانگهدار جناب کیم
@ازتون ممنونم دکتر .خدانگهدار
(دکتر رفت )
تهیونگ :خب دیگه پس یاد گرفتی به حرفم گوش بدی
ا.ت:بلهه اونم چجورم(با خنده)
تهیونگ:خوبه(خنده مستطیلی )
The end...
حمایت؟
چطور بود؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه .اگر درخواستی داشتید تو پی وی بم بگین
۶.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.