part55⁹
part55⁹
_وقتی برگردم میفرستمتون جهنم * با عصبانیت و داد.
تماس رو به اتمام رسوندم و گوشی روی به سمتی پرت کردم و یکی از ادمام که همراهم بود رو صدا زدم
_جت رو اماده کن!*جدی و عصبی
اتمام ویو کوک_ نگاه کردن فیلمی که تو فضای مجازی پخش شده
+من عالیم کی گفته حالم بده* مستانه و با خنده
جک: ات بسه دیگه باید بریم
جکسون که به خاطر وضعیت هل کرده بود تنها دست ات رو میگرفت و میکشید اما ات چنین دختر ضعیف و بی انرژی هم نبود!
+آه ولم کننننن به جای قر زدن بیا دوباره ازدواج کنیم
نگاه افرادی که تو کلاب بودن به ات جلب شد، جک دستش روی دهن ات قرار. داد و فشاری به دهن ات کارد کرد تا ساکت شه اما فایده ای نداشت!
جک:محض رضای خدا...داری نظر همه رو به خودت جلب میکنی
دخترک دندان های خون آشام مانندش رو توی دتت جک فرو کرد و با صدای بلند که از روی سر خوشی بود گفت:+چه بدیه داره....من کیم اتم ای مردم دختر وزیر کشور و زن رئیس جمهور بعدی؛به این میگن افتخار نه نگرانی
همهمه فضا رو گرفته بود و همه به دخترکی که ماسک از رخش پر کشیده بود نگاه میکردن(چیگفتم!)
+اصلا من میخوام باهات فرار کنم جک....بریم دوباره نوشیدنی بخوریم* با خنده و سکسکه
نجوایی که از پشت سر می اومد جک رو خوشحال میکرد
جک:ات رو ببر تو ماشین
فلورا:چرا اومدین این طبقه! نگران شدیم* نگاه به اطراف
فلورا:طبقه سطح پایین پر از اراذله و اگه حرف های ات به بیرون درز پیدا کنه آبرویی هم که داره میره!
نیمه جون نیمه دیگر جونش رو بغل گرفت و دکمه های کت چرمی اش بست و به سمت پله ها حرکت کردن تا خارج شن
+نه نریم... اینجا خیلی خوبه
+بچه کجان؟* سکسکه
فلورا: هنوز ز طبقه بالان ....
Now a day_ ویو ات
زیر سرم خیره به در بودم، انتظار داشتم هر لحظه جونگ کوک از راه برسه و طغیان کنه! به معنای واقعی ابرومونو بردم....نباید به حرف فلورا گوش میدادم و نوشیدنی میخوردم،اگه برای بچه اتفاقی میوفتاد چی؟ در حینی که غرق افکارم بودم کسی وارد اتاق شد؛ جک بود، نگرانی رو از اعماق چشم هاش میتونستم تشخیص بدم، آروم نزدیک شد و کنار تخت نشست
جک: بهتری
به جای زبون باز کردن تنها سرم رو تکون دادم، آیتم براش کفایت میکرد!
جک:با دکتر صحبت کردم...بچه سالمه و چون دیشب زیاد نوشیدنی خوردی معده ات تحمل نداشته همه چیز رو پس داده
_وقتی برگردم میفرستمتون جهنم * با عصبانیت و داد.
تماس رو به اتمام رسوندم و گوشی روی به سمتی پرت کردم و یکی از ادمام که همراهم بود رو صدا زدم
_جت رو اماده کن!*جدی و عصبی
اتمام ویو کوک_ نگاه کردن فیلمی که تو فضای مجازی پخش شده
+من عالیم کی گفته حالم بده* مستانه و با خنده
جک: ات بسه دیگه باید بریم
جکسون که به خاطر وضعیت هل کرده بود تنها دست ات رو میگرفت و میکشید اما ات چنین دختر ضعیف و بی انرژی هم نبود!
+آه ولم کننننن به جای قر زدن بیا دوباره ازدواج کنیم
نگاه افرادی که تو کلاب بودن به ات جلب شد، جک دستش روی دهن ات قرار. داد و فشاری به دهن ات کارد کرد تا ساکت شه اما فایده ای نداشت!
جک:محض رضای خدا...داری نظر همه رو به خودت جلب میکنی
دخترک دندان های خون آشام مانندش رو توی دتت جک فرو کرد و با صدای بلند که از روی سر خوشی بود گفت:+چه بدیه داره....من کیم اتم ای مردم دختر وزیر کشور و زن رئیس جمهور بعدی؛به این میگن افتخار نه نگرانی
همهمه فضا رو گرفته بود و همه به دخترکی که ماسک از رخش پر کشیده بود نگاه میکردن(چیگفتم!)
+اصلا من میخوام باهات فرار کنم جک....بریم دوباره نوشیدنی بخوریم* با خنده و سکسکه
نجوایی که از پشت سر می اومد جک رو خوشحال میکرد
جک:ات رو ببر تو ماشین
فلورا:چرا اومدین این طبقه! نگران شدیم* نگاه به اطراف
فلورا:طبقه سطح پایین پر از اراذله و اگه حرف های ات به بیرون درز پیدا کنه آبرویی هم که داره میره!
نیمه جون نیمه دیگر جونش رو بغل گرفت و دکمه های کت چرمی اش بست و به سمت پله ها حرکت کردن تا خارج شن
+نه نریم... اینجا خیلی خوبه
+بچه کجان؟* سکسکه
فلورا: هنوز ز طبقه بالان ....
Now a day_ ویو ات
زیر سرم خیره به در بودم، انتظار داشتم هر لحظه جونگ کوک از راه برسه و طغیان کنه! به معنای واقعی ابرومونو بردم....نباید به حرف فلورا گوش میدادم و نوشیدنی میخوردم،اگه برای بچه اتفاقی میوفتاد چی؟ در حینی که غرق افکارم بودم کسی وارد اتاق شد؛ جک بود، نگرانی رو از اعماق چشم هاش میتونستم تشخیص بدم، آروم نزدیک شد و کنار تخت نشست
جک: بهتری
به جای زبون باز کردن تنها سرم رو تکون دادم، آیتم براش کفایت میکرد!
جک:با دکتر صحبت کردم...بچه سالمه و چون دیشب زیاد نوشیدنی خوردی معده ات تحمل نداشته همه چیز رو پس داده
۵.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.