دوستی فراتر از رویا
دوستی فراتر از رویا
part ²¹
م.ات: دخترم؟
ات: "گریه"
جین: سلام خانوم
م.ات: سلام....تو دوست ا.ت هستی؟
جین: خوب بله ما دوستیم
م.ات: دخترم چرا گریه میکنی؟ به خاطر بابات؟
ات: "گریه"
م.ات: آقا پسر....میشه چند لحظه ما رو تنها بذاری؟
جین: بله حتما
《جین رفت و مامان ا.ت....》
م.ات: تو چرا به اونا گفتی مامان و بابات از هم طلاق گرفتن نمیتونی مسائل شخصی رو به کسی نگیی؟!!
ات: مامان هقق بابا....
م.ات: انقدر بابا بابا نکن! یادت باشه اون ما رو ول کرد و چسبید به اون زنیکه! تو چرا هنوز بابا بابا میکنی کسی که ازت مواظب میکنه منم نه اون!
ات: "گریه"
م.ات: انقدر هم گریه نکن همین حالا از دکترت اجازه میگیرم میریم خونه!
ات: ولی من نمیخوام با تو بیام "با گریه"
م.ات: تو غلط میکنی دختره ی....
مامان جین: ببخشید....من حرفاتون رو شنیدم
م.ات: ........
مامان جین: میتونم با شما صحبت کنم؟
م.ات: عا...خوب...باشه.
مامان جین: پس بهتره بریم حیاط بیمارستان که خودمون باشیم فقط
م.ات: بله چشم
مامان جین: جین! تا ما میایم مواظب ات باش و کنارش بمون
جین: باشه مامان
مامان جین: چرا شما همیشه دخترتون رو دعوا میکنید؟! مگه اون چیکار کرده؟ شما از کس دیگه ای عصبانی هستید سر دخترتون خالی میکنید؟
م.ات: شما نمیدونید چه اتفاقی.....
مامان جین: درسته من نمیدونم چه اتفاقی توی زندگی شما افتاده و به من هم ربطی نداره....ولی به ا.ت هم ربطی نداره....آنقدر دعواش نکنید!
م.ات: ..........
مامان جین: میدونید اینا توی روحیهی اون اثر منفی میذاره و باعث افسردگی میشه؟ "کاش یکی هم به مامان من میگفت انقدر دعوام نکنه🥲"
م.ات: ولی من از شوهرم جدا شدم و ا.ت همش راجب باباش حرف میزنه....من دارم بزرگش میکنم اما اون فقط میگه من بابا رو دوست دارم
مامان جین: خوب اون هم دلش واسه باباش تنگ شده....شما میدونید شوهر سابقتون تصادف کرده؟
م.ات: چی؟ تصادف کرده؟!!
مامان جین: پس نمیدونید....بله...شوهرتون تصادف کرده....ا.ت هم به خاطر همین حالش بد شد چون باباش رو دید که تصادف کرده!
م.ات: من...نمیدونستم
مامان جین: ازتون میخوام یکم مهربون تز باهاش برخورد کنید...مراقبش باشید....ببینید توی دلش چی میگذره
م.ات: باشه...من به حرفتون گوش میکنم...درسته....من با ا.ت خیلی بد رفتار کردم! ازتون خیلی ممنونم
مامان جین: خوشحالم که تونستم کمکتون کنم
م.ات: من میتونم شمارهتون رو داشته باشم؟ به عنوان یه دوست؟
مامان جین: بله حتما
ویو جین:
یه گوشهی اتاق وایساده بودم که مامانم گفت مراقب ات باشم
رفتم کنارش و.......
پارت بعد رو شب میزارم♡♡
فردا یا پس فردا هم فیک نامجون
part ²¹
م.ات: دخترم؟
ات: "گریه"
جین: سلام خانوم
م.ات: سلام....تو دوست ا.ت هستی؟
جین: خوب بله ما دوستیم
م.ات: دخترم چرا گریه میکنی؟ به خاطر بابات؟
ات: "گریه"
م.ات: آقا پسر....میشه چند لحظه ما رو تنها بذاری؟
جین: بله حتما
《جین رفت و مامان ا.ت....》
م.ات: تو چرا به اونا گفتی مامان و بابات از هم طلاق گرفتن نمیتونی مسائل شخصی رو به کسی نگیی؟!!
ات: مامان هقق بابا....
م.ات: انقدر بابا بابا نکن! یادت باشه اون ما رو ول کرد و چسبید به اون زنیکه! تو چرا هنوز بابا بابا میکنی کسی که ازت مواظب میکنه منم نه اون!
ات: "گریه"
م.ات: انقدر هم گریه نکن همین حالا از دکترت اجازه میگیرم میریم خونه!
ات: ولی من نمیخوام با تو بیام "با گریه"
م.ات: تو غلط میکنی دختره ی....
مامان جین: ببخشید....من حرفاتون رو شنیدم
م.ات: ........
مامان جین: میتونم با شما صحبت کنم؟
م.ات: عا...خوب...باشه.
مامان جین: پس بهتره بریم حیاط بیمارستان که خودمون باشیم فقط
م.ات: بله چشم
مامان جین: جین! تا ما میایم مواظب ات باش و کنارش بمون
جین: باشه مامان
مامان جین: چرا شما همیشه دخترتون رو دعوا میکنید؟! مگه اون چیکار کرده؟ شما از کس دیگه ای عصبانی هستید سر دخترتون خالی میکنید؟
م.ات: شما نمیدونید چه اتفاقی.....
مامان جین: درسته من نمیدونم چه اتفاقی توی زندگی شما افتاده و به من هم ربطی نداره....ولی به ا.ت هم ربطی نداره....آنقدر دعواش نکنید!
م.ات: ..........
مامان جین: میدونید اینا توی روحیهی اون اثر منفی میذاره و باعث افسردگی میشه؟ "کاش یکی هم به مامان من میگفت انقدر دعوام نکنه🥲"
م.ات: ولی من از شوهرم جدا شدم و ا.ت همش راجب باباش حرف میزنه....من دارم بزرگش میکنم اما اون فقط میگه من بابا رو دوست دارم
مامان جین: خوب اون هم دلش واسه باباش تنگ شده....شما میدونید شوهر سابقتون تصادف کرده؟
م.ات: چی؟ تصادف کرده؟!!
مامان جین: پس نمیدونید....بله...شوهرتون تصادف کرده....ا.ت هم به خاطر همین حالش بد شد چون باباش رو دید که تصادف کرده!
م.ات: من...نمیدونستم
مامان جین: ازتون میخوام یکم مهربون تز باهاش برخورد کنید...مراقبش باشید....ببینید توی دلش چی میگذره
م.ات: باشه...من به حرفتون گوش میکنم...درسته....من با ا.ت خیلی بد رفتار کردم! ازتون خیلی ممنونم
مامان جین: خوشحالم که تونستم کمکتون کنم
م.ات: من میتونم شمارهتون رو داشته باشم؟ به عنوان یه دوست؟
مامان جین: بله حتما
ویو جین:
یه گوشهی اتاق وایساده بودم که مامانم گفت مراقب ات باشم
رفتم کنارش و.......
پارت بعد رو شب میزارم♡♡
فردا یا پس فردا هم فیک نامجون
۱۰.۹k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.