دوستی فراتر از رویا
دوستی فراتر از رویا
part ²²
رفتم کنارش و.......
جین: ا.ت حالت خوبه؟
ات: نه "بغض"
《جین درحالی که روی صندلی مینشست گفت:》
جین: چرا نه؟ انقدر ناراحت نباش همه چی درست میشه
ات: یه چیزایی هم هست که درست نمیشه "بغض و گریه"
جین: ا.ت! تو باید قوی بمونی! تسلیم این زندگی و آدماش نشو!
ات: چطوری میتونم تسلیم نشم؟ "گریه"
جین: مطمئن باش یروز همه چی درست میشه♡ من تا وقتی که همه چی واست درست بشه کنارت میمونم!
ات: م..ممنونم
جین: من که کاری نمیکنم که تشکر میکنی....به هر حال ما دوستیم....من به عنوان یه دوست وظیفه دارم که کمکت کنم
ات: واقعا تو بهترین دوست دنیایی
جین: تو هم همینطور💜
.
.
جین: حالا بیا اینا رو بخور حالت بهتر بشه
《ا.ت از حالت خوابیده در اومد و نشست》
ات: مرسی
جین: خواهش....اگه اینا یه گاز بود یه غذایی درست میکردم که انگشتای دستت رو هم میخوردی♡
ات: واقعا؟ مگه آشپزی بلدی؟
جین: معلومه که بلدم....یونا و جونگکوک و جیهوپ دستپخت منو خوردن فقط تو موندی باید واسه تو هم یچیزی بپزم بخوری که ببینی من چقدر خوب آشپزی میکنم😌
《خندیدی و گفتی》
ات: باشه آقای خودشیفته
جین: یااا به کی میگی خودشیفته؟!
《که مامان جین و مامان ا.ت هم اومدن》
مامان جین: داشتید چیکار میکردید؟
جین: هیچی داشتیم واسه هم جوک میگفتیم
مامان جین: آها...راستی یه خبر خوب! بابای ا.ت حالش خوبه!
ات: و..واقعا؟
مامان جین: معلومه که واقعا دخترم....دیگه هم نگران نباش....تا نیم ساعت دیگه هم مرخص میشی و حالت بهتر میشه
ات: ازتون ممنونم شما خیلی کمکم کردید
مامان جین: خواهش میکنم تو هم مثل دختر خودم میمونی♡♡♡
ات: "لبخند خجالتی"
م.ات: من میرم کارهای مرخصیت رو انجام بدم
ات: باشه "آروم"
مامان جین: حالت که بهتره؟
ات: آره
.
.
.
《ا.ت مرخص شد و سوار ماشین مامانش شد و جین و مامانش هم رفتن》
ا.ت و مامانش توی ماشین هیچ حرفی نمیزدند که مامان ا.ت.....
م.ات: دخترم....چرا هیچی نمیگی؟
ات: ........چی بگم؟
م.ات: نمیخوای بگی چرا ناراحتی؟
ات: به نظرت چرا؟
م.ات: .....به خاطر منو و بابات دیگه؟ میدونم این روی روحیهی تو اثر منفی گذاشته....ولی خوب من چیکار کنم؟ بابات به من خیانت کرد....ولی....من متاسفم که با تو بد رفتار میکردم....شاید همه چی تقصیر خودم بود
ات: 《چیزی نگفتم تا رسیدیم خونه و منم رفتم خوابیدم که فردا برم مدرسه》
بچه ها نظرتون چیه زودتر تمومش کنم؟
یعنی دیگه کش ندم ماجرا رو؟
زودتر بگید تا بنویسم ♡♡
#BTS #V #RM #JIMIN #JIN #J_HOPE #JUNGKOOK #JK #JM #Teahyun #Suga#bts #tehkook
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی # #جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک#یونگی #تهکوک #وی #کوک #آر_ام
part ²²
رفتم کنارش و.......
جین: ا.ت حالت خوبه؟
ات: نه "بغض"
《جین درحالی که روی صندلی مینشست گفت:》
جین: چرا نه؟ انقدر ناراحت نباش همه چی درست میشه
ات: یه چیزایی هم هست که درست نمیشه "بغض و گریه"
جین: ا.ت! تو باید قوی بمونی! تسلیم این زندگی و آدماش نشو!
ات: چطوری میتونم تسلیم نشم؟ "گریه"
جین: مطمئن باش یروز همه چی درست میشه♡ من تا وقتی که همه چی واست درست بشه کنارت میمونم!
ات: م..ممنونم
جین: من که کاری نمیکنم که تشکر میکنی....به هر حال ما دوستیم....من به عنوان یه دوست وظیفه دارم که کمکت کنم
ات: واقعا تو بهترین دوست دنیایی
جین: تو هم همینطور💜
.
.
جین: حالا بیا اینا رو بخور حالت بهتر بشه
《ا.ت از حالت خوابیده در اومد و نشست》
ات: مرسی
جین: خواهش....اگه اینا یه گاز بود یه غذایی درست میکردم که انگشتای دستت رو هم میخوردی♡
ات: واقعا؟ مگه آشپزی بلدی؟
جین: معلومه که بلدم....یونا و جونگکوک و جیهوپ دستپخت منو خوردن فقط تو موندی باید واسه تو هم یچیزی بپزم بخوری که ببینی من چقدر خوب آشپزی میکنم😌
《خندیدی و گفتی》
ات: باشه آقای خودشیفته
جین: یااا به کی میگی خودشیفته؟!
《که مامان جین و مامان ا.ت هم اومدن》
مامان جین: داشتید چیکار میکردید؟
جین: هیچی داشتیم واسه هم جوک میگفتیم
مامان جین: آها...راستی یه خبر خوب! بابای ا.ت حالش خوبه!
ات: و..واقعا؟
مامان جین: معلومه که واقعا دخترم....دیگه هم نگران نباش....تا نیم ساعت دیگه هم مرخص میشی و حالت بهتر میشه
ات: ازتون ممنونم شما خیلی کمکم کردید
مامان جین: خواهش میکنم تو هم مثل دختر خودم میمونی♡♡♡
ات: "لبخند خجالتی"
م.ات: من میرم کارهای مرخصیت رو انجام بدم
ات: باشه "آروم"
مامان جین: حالت که بهتره؟
ات: آره
.
.
.
《ا.ت مرخص شد و سوار ماشین مامانش شد و جین و مامانش هم رفتن》
ا.ت و مامانش توی ماشین هیچ حرفی نمیزدند که مامان ا.ت.....
م.ات: دخترم....چرا هیچی نمیگی؟
ات: ........چی بگم؟
م.ات: نمیخوای بگی چرا ناراحتی؟
ات: به نظرت چرا؟
م.ات: .....به خاطر منو و بابات دیگه؟ میدونم این روی روحیهی تو اثر منفی گذاشته....ولی خوب من چیکار کنم؟ بابات به من خیانت کرد....ولی....من متاسفم که با تو بد رفتار میکردم....شاید همه چی تقصیر خودم بود
ات: 《چیزی نگفتم تا رسیدیم خونه و منم رفتم خوابیدم که فردا برم مدرسه》
بچه ها نظرتون چیه زودتر تمومش کنم؟
یعنی دیگه کش ندم ماجرا رو؟
زودتر بگید تا بنویسم ♡♡
#BTS #V #RM #JIMIN #JIN #J_HOPE #JUNGKOOK #JK #JM #Teahyun #Suga#bts #tehkook
#فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیکشن #فیک_شوگا #فیک_جیهوپ #فیک_نامجون #فیک_جین #سناریو #سناریو_بی_تی_اس #سناریودرخواستی #وانشات #تکپارتی # #جیمین #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #تهیونگ #جونگکوک#یونگی #تهکوک #وی #کوک #آر_ام
۱۱.۶k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.