امشب شب عروسیمه ، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست . رفتم تو
امشب شب عروسیمه ، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست . رفتم تو اتاق لباس هامو عوض کنم هر چی منتظرم شدن برنگشتم ، در رو هم قفل کرده بودم . یوشین ( داماد ) سراسیمه پشت در راه میره ، داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه میشه . مامان بابای دختره پشت در داد میزنن لونا ، دخترم ، در رو باز کن لونا سالمی ؟؟ . آخرش یوشین طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو میشکنه و میرن تو ، لونا ناز مامان بابا مثل عروسک کف زمین اتاق خوابیده لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ولی رو لباش لبخنده ! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه میکنند . کنار دست لونا یه کاغذ هست ، کاغذی که با خون یکی شده ، بابای لونا میره جلو هنوزم چیزی که میبینه رو باور نمیکنه ، با دستانی لرزون کاغذ رو بر میداره و میخونه :
سلام عزیزم دارم برات نامه مینویسم ، آخرین نامه زندگیمو، اخه اینجا اخر خط زندگیمه ؟! کاش منو تو لباس عروسی میدیدی مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود شوگا دارم میرم که بدونی آخرش رو حرفام ایستادم میبینی شوگا بازم تونستم باهات حرف بزنم دیدی بهت گفتم بازهم حرف میزنیم ولی کاش من هم حرفهای تورو میشنیدم دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی یادته ؟! ، گفتم یا تو یا مرگ ، تو هم گفتی ، یادته ؟! شوگا تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم تو کجایی ؟! داماد قلبم تویی
چرا کنارم نمیای? کاش بودی میدیدی عشقت چطوری داره لباس سفید عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه کاش بودی و لونا آخرش رو حرفاش موند شوگا لونا داره میره که بهت ثابت کنه ، دوستت داشت حالا که چشمام دارند سیاهی میزند ، تمام بدنم داره می لرزه ، زندگیم مثل یه سریال داره از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم به نگاهت گره خورد ، یادته ؟! هنوز یادمه که بابات فرستادت کشور غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلبمِ نه چشمام .
دارم به قولم عمل میکنم هنوزم رو حرفم هستم ، یا تو یا مرگ پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو رو ندارم ، نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه ، همینجا تمومش میکنم دیگه واسه مردن از بابام اجازه نمیخوام وای شوگا کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون چقد با رنگ سفید لباس عروس بهم میان ! ... عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت دستم می لرزه طرح چشمات پیشه رومه دستمو بگیر منم باهات میام... .
پدر لونا نامه تو دستشه ، کمرش شکست، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه سرشو برگردودند که به جمعیت بهت زده و داغدار بگه چه خاکی تو سرش شده ، که توی چهار چوب در یه قامت آشنا میبینه ، اره پدر شوگا بود ، اونم یه نامه تو دستشه ،
متاسفانهبخاطرمحدودیتویسنتونستمکامل بزارم🫂🙌
سلام عزیزم دارم برات نامه مینویسم ، آخرین نامه زندگیمو، اخه اینجا اخر خط زندگیمه ؟! کاش منو تو لباس عروسی میدیدی مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود شوگا دارم میرم که بدونی آخرش رو حرفام ایستادم میبینی شوگا بازم تونستم باهات حرف بزنم دیدی بهت گفتم بازهم حرف میزنیم ولی کاش من هم حرفهای تورو میشنیدم دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی یادته ؟! ، گفتم یا تو یا مرگ ، تو هم گفتی ، یادته ؟! شوگا تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم تو کجایی ؟! داماد قلبم تویی
چرا کنارم نمیای? کاش بودی میدیدی عشقت چطوری داره لباس سفید عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه کاش بودی و لونا آخرش رو حرفاش موند شوگا لونا داره میره که بهت ثابت کنه ، دوستت داشت حالا که چشمام دارند سیاهی میزند ، تمام بدنم داره می لرزه ، زندگیم مثل یه سریال داره از جلوی چشمام میگذره روزی که نگاهم به نگاهت گره خورد ، یادته ؟! هنوز یادمه که بابات فرستادت کشور غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلبمِ نه چشمام .
دارم به قولم عمل میکنم هنوزم رو حرفم هستم ، یا تو یا مرگ پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو رو ندارم ، نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو دستای یخ زده ی غریبه ای تو دستام باشه ، همینجا تمومش میکنم دیگه واسه مردن از بابام اجازه نمیخوام وای شوگا کاش بودی میدیدی رنگ قرمز خون چقد با رنگ سفید لباس عروس بهم میان ! ... عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت دستم می لرزه طرح چشمات پیشه رومه دستمو بگیر منم باهات میام... .
پدر لونا نامه تو دستشه ، کمرش شکست، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه میکنه سرشو برگردودند که به جمعیت بهت زده و داغدار بگه چه خاکی تو سرش شده ، که توی چهار چوب در یه قامت آشنا میبینه ، اره پدر شوگا بود ، اونم یه نامه تو دستشه ،
متاسفانهبخاطرمحدودیتویسنتونستمکامل بزارم🫂🙌
۱.۸k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.