پارت ۵
ا/ت: وارد خونه شدم که یهو جی هو رو دیدم باورم نمیشد چطور تونسته بیاد اینجا چطور روش شده بیاد
(جی هو عاشق ا/ت خودشو براش میکشه ولی یه روز دل ا/ت بدست اورد و ا/ت خواست قبولش کنه یه توی بار اونو یه دختریو باهم دید این قضیه ماله دوماهه پیشه
ویو جی هو من عاشق ا/تم جوری که براش میمیرم ولی یه روز از شانس بدم مست بودم یه دختر بهم نزدیک شد منم داشتم بوسیدمش از اون موقع ب بعد همش ا/ت جوابمو نمیده باهم حرف نمیرنه میام دنبالش و قبول نمیکنه
ا/ت جی هو به راحتی دورغ میگه ادمش نمیشه باورش کرد یکم خطرناکه هر روز با یه ختره ولی من. نمیتونم دوستش داشته باشم
ا/ت گمشو بیرون
جی هو: چه خشنی بیب اینقدر خشن بودن لازم نیس من میرم ولی اینو بدون که دنبالم همیشه تو مال منی
ا/ت فک کنم مستی چرت و پرت زیاد میگی حالت تمسخر
من مال کسی نیستم داد و محکم درو بست
جی هو رفت رفتم حموم گرفتم خوابیدم و بیدار شدم که دیدم ساعت ۷ شبه گرسنمه بودم رفتم اشپزخونه غذا درست کردم پیش تلویزیون غذا بخورم که لیان زنگ زد گفت چکاره ای بهش گفتم هیچ والا گفت فردا جمعه بیا بریم شهربازی ساعت ۲ یا ۳ بر میگردیم منم گفتم باشه
رفتم لباس راحتی و لش پوشیدم که تو شهر بازی راحت باشم بچه ها اومدن با من میشدیم چهار نفر ما چهار نفر از بچگی باهمیم
لیان: خوبی داوشم
ا/ت اهوم خوبم
لارا: داش رنگت پریده
یونا: اره
ا/ت: چیزیم نیس بریم
لیان بریم رفتیم شهربازی بستنی خوردیم دور دور کردیم من از بس جیغ زده بودم صدام گرفته بود رفتیم منو اولی رسوندن خونه که من بهشون. گفتم دیره بیاید خونه من فردا برین
بچه ها از خدا خواسته گفتن باشه
جاهاشونو گذاشتم ک
لارا من گشنمه
منم گشنمه
همه گشنشونه غذا درس کردیم خوردیم حرف زدیم و خوابیدم فردا با صدای زنگ بیدار شدم که دیدم جی هو داشت گریه میکرد منم نگران شدم و. چته چرا گریه میکنی گفت میخوام برم گفت تو فرودگاهم اگه میخوای بیا برا اخرین بار ببینممت منم زود رفتم لباس پوشیدم و رفتم فرودگاه که
جی هو گفت: دیروز حرفاتو شنیدم راست گفتی ولی منم دیگه تصمیم گرفتم برم منم بهش گفتم به سلامت
جی هو گفت میشه برا اخرین بار بغلت کنم منم بغلش کردم سریع ازش جدا شدم گفتم خو دیکه خداحافظ
یکم ناراحت شدم البته نه از رفتش از اینکه این حرفارو زدم بش رفتم خونه دیدم لیان گفت کجایی تو دختر از شرکت زنگ زدن گفتن امروز هم باید بیاین برا عکس داری
ا/ت: ٠امروز خو جمعه اس
لیان نمیدونم میگن عکس ها ویو خوردن باید دوباره عکس برداری کنیم تو کجا بودی
هیچ تو راه بهت میگم
لیان و لارا گفتن شما برین ما اینجا مرتب میکنیم غذا درست میکنم میام خودمون دنبالتون. ماهم گفتیم باشه
سریع رفتم شرکت میکاپم کردن لباس پوشیدم داشتن ازم عکس میگیرفتن. که گفتن باید با اقای جئون هم عکس برداری کنم
رفتم پیشش عکس گرفتیم عکسبرداری تموم شد همه وسایل شون. جمع کردن
کوک مچ دستمو گرفت
گفتش امید وارم دوست داشته باشین دستم مرد خداحافظ
(جی هو عاشق ا/ت خودشو براش میکشه ولی یه روز دل ا/ت بدست اورد و ا/ت خواست قبولش کنه یه توی بار اونو یه دختریو باهم دید این قضیه ماله دوماهه پیشه
ویو جی هو من عاشق ا/تم جوری که براش میمیرم ولی یه روز از شانس بدم مست بودم یه دختر بهم نزدیک شد منم داشتم بوسیدمش از اون موقع ب بعد همش ا/ت جوابمو نمیده باهم حرف نمیرنه میام دنبالش و قبول نمیکنه
ا/ت جی هو به راحتی دورغ میگه ادمش نمیشه باورش کرد یکم خطرناکه هر روز با یه ختره ولی من. نمیتونم دوستش داشته باشم
ا/ت گمشو بیرون
جی هو: چه خشنی بیب اینقدر خشن بودن لازم نیس من میرم ولی اینو بدون که دنبالم همیشه تو مال منی
ا/ت فک کنم مستی چرت و پرت زیاد میگی حالت تمسخر
من مال کسی نیستم داد و محکم درو بست
جی هو رفت رفتم حموم گرفتم خوابیدم و بیدار شدم که دیدم ساعت ۷ شبه گرسنمه بودم رفتم اشپزخونه غذا درست کردم پیش تلویزیون غذا بخورم که لیان زنگ زد گفت چکاره ای بهش گفتم هیچ والا گفت فردا جمعه بیا بریم شهربازی ساعت ۲ یا ۳ بر میگردیم منم گفتم باشه
رفتم لباس راحتی و لش پوشیدم که تو شهر بازی راحت باشم بچه ها اومدن با من میشدیم چهار نفر ما چهار نفر از بچگی باهمیم
لیان: خوبی داوشم
ا/ت اهوم خوبم
لارا: داش رنگت پریده
یونا: اره
ا/ت: چیزیم نیس بریم
لیان بریم رفتیم شهربازی بستنی خوردیم دور دور کردیم من از بس جیغ زده بودم صدام گرفته بود رفتیم منو اولی رسوندن خونه که من بهشون. گفتم دیره بیاید خونه من فردا برین
بچه ها از خدا خواسته گفتن باشه
جاهاشونو گذاشتم ک
لارا من گشنمه
منم گشنمه
همه گشنشونه غذا درس کردیم خوردیم حرف زدیم و خوابیدم فردا با صدای زنگ بیدار شدم که دیدم جی هو داشت گریه میکرد منم نگران شدم و. چته چرا گریه میکنی گفت میخوام برم گفت تو فرودگاهم اگه میخوای بیا برا اخرین بار ببینممت منم زود رفتم لباس پوشیدم و رفتم فرودگاه که
جی هو گفت: دیروز حرفاتو شنیدم راست گفتی ولی منم دیگه تصمیم گرفتم برم منم بهش گفتم به سلامت
جی هو گفت میشه برا اخرین بار بغلت کنم منم بغلش کردم سریع ازش جدا شدم گفتم خو دیکه خداحافظ
یکم ناراحت شدم البته نه از رفتش از اینکه این حرفارو زدم بش رفتم خونه دیدم لیان گفت کجایی تو دختر از شرکت زنگ زدن گفتن امروز هم باید بیاین برا عکس داری
ا/ت: ٠امروز خو جمعه اس
لیان نمیدونم میگن عکس ها ویو خوردن باید دوباره عکس برداری کنیم تو کجا بودی
هیچ تو راه بهت میگم
لیان و لارا گفتن شما برین ما اینجا مرتب میکنیم غذا درست میکنم میام خودمون دنبالتون. ماهم گفتیم باشه
سریع رفتم شرکت میکاپم کردن لباس پوشیدم داشتن ازم عکس میگیرفتن. که گفتن باید با اقای جئون هم عکس برداری کنم
رفتم پیشش عکس گرفتیم عکسبرداری تموم شد همه وسایل شون. جمع کردن
کوک مچ دستمو گرفت
گفتش امید وارم دوست داشته باشین دستم مرد خداحافظ
۲.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.