پارت ۶
کوک: باید باهات حرف بزنم پس ساعت شیش میام دنبالت
ا/ت: با لکنت خو با باششه
بدو بدو دستمو از کشیدم رفتم که بچه ها اومدن دنبالم
رفتم سوار شدم
که گفتن امروز نگفتی کجا رفتی
کل قضیو رو گفتم
لیان: پسره ای بی شور چقد بی شوره همون بهتر رفت
لارا: شیطون میگه برم گیرش بیارم بکشمش
لیان: خودتو ناراحت نکن الان خداروشکر رفت
ا/ت اره همون بهتر رفت
رفتیم خونه داشتیم غذا میخوردیم ک
ا/ت: امروز کوک محکم مچ دستمو. گرفت
که لارا غذا پرید تو گلوش و خفه داشت میشد بهش بدوبو اب دادیم محکم زدیم پشت کمرش که حالش جا اومد
گفتن ادامه حرفتو بگو تا کسی نمرده
بهم گفت میخواد باهام حرف بزنه ساعت شیش میاد دنبالم
پس بریم امادت کنیم چی چی میگی ساعت ۳ هنوز خو دیره گایز بزارین یکم بخوابم لطفا
نه نه نمیشه خدا موهامو بافت کردن لباس مشکی و سفید پوشپیدم شلوار مشکی پیراهن سفید
وووو
بقیشو پارت بد میزارم
ا/ت: با لکنت خو با باششه
بدو بدو دستمو از کشیدم رفتم که بچه ها اومدن دنبالم
رفتم سوار شدم
که گفتن امروز نگفتی کجا رفتی
کل قضیو رو گفتم
لیان: پسره ای بی شور چقد بی شوره همون بهتر رفت
لارا: شیطون میگه برم گیرش بیارم بکشمش
لیان: خودتو ناراحت نکن الان خداروشکر رفت
ا/ت اره همون بهتر رفت
رفتیم خونه داشتیم غذا میخوردیم ک
ا/ت: امروز کوک محکم مچ دستمو. گرفت
که لارا غذا پرید تو گلوش و خفه داشت میشد بهش بدوبو اب دادیم محکم زدیم پشت کمرش که حالش جا اومد
گفتن ادامه حرفتو بگو تا کسی نمرده
بهم گفت میخواد باهام حرف بزنه ساعت شیش میاد دنبالم
پس بریم امادت کنیم چی چی میگی ساعت ۳ هنوز خو دیره گایز بزارین یکم بخوابم لطفا
نه نه نمیشه خدا موهامو بافت کردن لباس مشکی و سفید پوشپیدم شلوار مشکی پیراهن سفید
وووو
بقیشو پارت بد میزارم
۱.۷k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.