p17
p17
_دو هفته بعد
ویو رایا
خب ، به طرز عجیبی دست و سرم خوب شده....اما رفتار بچه ها باهام نه....حتی سوآ هم دیگه باهام حرف نمیزنه......
خب رسیدم مدرسه ، وارد کلاس شدم
رایا : س...سلام...
بقیه : ....
سرمو انداختم پایین و رفتم سر جام نشستم
_ بعد از مدرسه
سوجون : میگم....رایا.....چیزه......
رایا : چیه؟
سوجون : میای.....
رایا : میام کجا؟....
سوجون : چیز....
رایا : د بوگو دیه
سوجون با لحن سریع : میای بریم یه چیزی بخوریم؟
رایا : واسه این داشتی خودتو ج.ر میدادی؟😂
سوجون : حالا میای یا نه؟
رایا : اره.کی و کجا؟
سوجون : ساعت ۵ کافه جانگ می
رایا : اوکیه ، میبینمت
_ساعت ۴
ویو رایا
خب ، دیگه باید آماده شم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو اومدم بیرون . رفتم موهامو خشک کردم ، لباسمو پوشیدم ، یه آرایش لایت کردم و رفتم طبقه پایین
رایا : مامان من میرم بیرون
مامان : کجا؟ تنها میری؟
رایا : نه با دوستم میریم کافه
مامان : و این دوستت کیه ؟
رایا : دوستمه دیگه مامان
سریع گونشو بوسیدم و زدم بیرون
ویو سوجون
خب دیگه باید برس.....
حرفش با اومدن رایا قطع شد . فقط بهش خیره شده بود....
رایا : سلاممم چطوری؟
سوجون : .....
رایا : از زمین به سوجون ، تکرار میکنم از زمین به سوجون الووو ، هستی؟
سوجون از تو شوک در میاد : ا....اره....بشین...
_منو رو برداشتن
سوجون : خب ، چی میخوری؟
رایا : ام.....براونی شکلاتی با بابل تی . تو چی؟
سوجون : کیک شکلاتی و قهوه
_گارسون رو صدا زدن و سفارش هارو دادن ، یکم حرف زدن و بعد چند مین سفارش ها آماده شد
رایا : ویییییی خیلی خوشمزس!
سوجون تو ذهنش : کیوت......😊
رایا : هی ، به چی میخندی؟
سوجون : هیچ....هیچی....
_ بعد از تموم شدن خوراکی ها
سوجون : من حساب میکنم
رایا : نه ، هرکسی مال خودش رو
سوجون : ولی من دعوتت کردم...من باید حساب کنم نه تو
رایا : سوجون من رو این چیزا خیلی حساسم لطفا عصبانیم نکن
ویو رایا
مال خودم رو حساب کردم سوجون هم مال خودش رو و زدیم بیرون
سوجون : موتور نیوردی؟
رایا : نچ . تو چی؟
سوجون : نه
سوجون : تا خونه باهات میام
رایا : مطمعنی؟ خسته نمیشی؟
سوجون : اره ، نگران نباش
به سمت خونه راه افتادیم ،هوا کم کم داشت تاریک میشد.....
داشتیم از تو یه کوچه رد میشدیم که...
_دو هفته بعد
ویو رایا
خب ، به طرز عجیبی دست و سرم خوب شده....اما رفتار بچه ها باهام نه....حتی سوآ هم دیگه باهام حرف نمیزنه......
خب رسیدم مدرسه ، وارد کلاس شدم
رایا : س...سلام...
بقیه : ....
سرمو انداختم پایین و رفتم سر جام نشستم
_ بعد از مدرسه
سوجون : میگم....رایا.....چیزه......
رایا : چیه؟
سوجون : میای.....
رایا : میام کجا؟....
سوجون : چیز....
رایا : د بوگو دیه
سوجون با لحن سریع : میای بریم یه چیزی بخوریم؟
رایا : واسه این داشتی خودتو ج.ر میدادی؟😂
سوجون : حالا میای یا نه؟
رایا : اره.کی و کجا؟
سوجون : ساعت ۵ کافه جانگ می
رایا : اوکیه ، میبینمت
_ساعت ۴
ویو رایا
خب ، دیگه باید آماده شم
یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو اومدم بیرون . رفتم موهامو خشک کردم ، لباسمو پوشیدم ، یه آرایش لایت کردم و رفتم طبقه پایین
رایا : مامان من میرم بیرون
مامان : کجا؟ تنها میری؟
رایا : نه با دوستم میریم کافه
مامان : و این دوستت کیه ؟
رایا : دوستمه دیگه مامان
سریع گونشو بوسیدم و زدم بیرون
ویو سوجون
خب دیگه باید برس.....
حرفش با اومدن رایا قطع شد . فقط بهش خیره شده بود....
رایا : سلاممم چطوری؟
سوجون : .....
رایا : از زمین به سوجون ، تکرار میکنم از زمین به سوجون الووو ، هستی؟
سوجون از تو شوک در میاد : ا....اره....بشین...
_منو رو برداشتن
سوجون : خب ، چی میخوری؟
رایا : ام.....براونی شکلاتی با بابل تی . تو چی؟
سوجون : کیک شکلاتی و قهوه
_گارسون رو صدا زدن و سفارش هارو دادن ، یکم حرف زدن و بعد چند مین سفارش ها آماده شد
رایا : ویییییی خیلی خوشمزس!
سوجون تو ذهنش : کیوت......😊
رایا : هی ، به چی میخندی؟
سوجون : هیچ....هیچی....
_ بعد از تموم شدن خوراکی ها
سوجون : من حساب میکنم
رایا : نه ، هرکسی مال خودش رو
سوجون : ولی من دعوتت کردم...من باید حساب کنم نه تو
رایا : سوجون من رو این چیزا خیلی حساسم لطفا عصبانیم نکن
ویو رایا
مال خودم رو حساب کردم سوجون هم مال خودش رو و زدیم بیرون
سوجون : موتور نیوردی؟
رایا : نچ . تو چی؟
سوجون : نه
سوجون : تا خونه باهات میام
رایا : مطمعنی؟ خسته نمیشی؟
سوجون : اره ، نگران نباش
به سمت خونه راه افتادیم ،هوا کم کم داشت تاریک میشد.....
داشتیم از تو یه کوچه رد میشدیم که...
۲.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.