رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت ۸ درخواستی
رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت ۸#درخواستی
........دیدم قلبم سریع میتپید و سعی کردم به خودم بیام
+خب اسم؟
٪لیا
سن؟....
٪بیست و چهار
+استخدامی میری تو بخش ورود و خروج
٪چشم
من باید جلوی خودمو میگرفتم من باید ا/ت رو دوست داشته باشم یه نفر که عاشق میشه نباید چشمش به یه نفر دیگه بخوره سریع کارمو انجام دادم و رفتم عمارت که دیدم ا٫ت دوباره مشغول کاره یه پوزخند زدم و رفتم به اتاقم و لباسامو عوض کردم و ایندفعه داشت غذا رو میچید رفتم نشستم خوردم که گفتم
+ مرخصی
–ولی.........
+هیچی نگو گفتم مرخصی و لباسهای عادی تو میپوشیی و میای اینجا
– باشه ولی ..........
+زوددددددد(اربده )
دیدم سریع داره میره طبقه پایین وای که این دختر بانمکه جوریه که میخوام بخورمش
ولی شاید راضی نباشه و دیدم که داره میاد بالا نگاهی بهش انداختم و یه پوزخند زدم ( لباس رو خودتون تصور کنید )
ادامه دارد...............منتظر پارت های بعدی باشید 💖
........دیدم قلبم سریع میتپید و سعی کردم به خودم بیام
+خب اسم؟
٪لیا
سن؟....
٪بیست و چهار
+استخدامی میری تو بخش ورود و خروج
٪چشم
من باید جلوی خودمو میگرفتم من باید ا/ت رو دوست داشته باشم یه نفر که عاشق میشه نباید چشمش به یه نفر دیگه بخوره سریع کارمو انجام دادم و رفتم عمارت که دیدم ا٫ت دوباره مشغول کاره یه پوزخند زدم و رفتم به اتاقم و لباسامو عوض کردم و ایندفعه داشت غذا رو میچید رفتم نشستم خوردم که گفتم
+ مرخصی
–ولی.........
+هیچی نگو گفتم مرخصی و لباسهای عادی تو میپوشیی و میای اینجا
– باشه ولی ..........
+زوددددددد(اربده )
دیدم سریع داره میره طبقه پایین وای که این دختر بانمکه جوریه که میخوام بخورمش
ولی شاید راضی نباشه و دیدم که داره میاد بالا نگاهی بهش انداختم و یه پوزخند زدم ( لباس رو خودتون تصور کنید )
ادامه دارد...............منتظر پارت های بعدی باشید 💖
۲.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.