《دروغی بزرگ》
《دروغی بزرگ》
part ³
ات: پس قبول کرد ما اون پرونده رو برنداریم
نامجون: آره
ات: راستی....این آقا واسه استخدام تو شرکت اومدن....اینم فرم استخدامش
《نامجون فرم استخدام اون پسره رو گرفت و یه نگاهی بهش انداخت و گفت:》
نامجون: تو برادر زادهی رئیس لی هستی؟
سئوک: خوب....بله.....عمو گفت که توی این شرکت کار کنم
نامجون تو دهنش: "توف توی این شانس حالا چه گوهی بخورم؟"
نامجون: باشه....شما استخدامی
سئوک: ازتون ممنونم قربان
نامجون: فقط باید سخت کار کنی و خطایی نکنی وگرنه اخراج میشی!
سئوک: نه خیالتون راحت
نامجون: امروز شرکت تعطیله...شما برو خونه و فردا بیا
سئوک: بله...چشم رئیس....خداحافظ
《و سئوک از شرکت خارج شد》
جین: خوب....الان باید بریم پرونده های دیگه رو برسی بکنیم؟
نامجون: نه امروز نیازی نیست.....امروز فقط خوشگذرونی میکنیم
بقیه: هورااااا
ات: پس زنگ بزنم به لیا که اونم بیاد و ⁵ نفره باهم بریم
جیهو: آره زنگ بزن تا اونم بیاد
《زنگ زدی به لیا و اونم اومد شرکت و باهم رفتید خوشگذرونی و سینما و کلی جاهای دیگه》
فردا
《با نامجون،جین،جیهو،لیا و سئوک نشسته بودید و داشتید پرونده ها رو برسی میکردم》
لیا: آخه این چه پروندهی مزخرفی هست؟ دلیل کثیف شدن آب دریا!
جین: باز تو! پروندهی من نوشته شده: دلیل ناگهانی سگ های یک پیرمرد!
لیا: رئیس بهتر نبود همون پروندهی خونآشام ها رو میگرفتیم؟
نامجون: من به خاطر سلامت شما اینکارو کردم که چیزیتون نشه
لیا: رئیس ما هیچیمون نمیشد
نامجون: بس کنید دیگه! همینه که هست باید قبول کنید!
《و همه ساکت شدند که....》
سئوک: من مطمئنم شما به خاطر سلامت ما نمیگید
جین: منظورت چیه؟ چرا نامجون باید دروغ بگه؟
سئوک: منظورم اینه که ممکنه نامجون خودش یه خونآشام باشه!
نامجون: این مزخرفات چیه سر هم میکنی؟ میخوای اخراجت کنم؟
سئوک: اگه حرفای من مزخرفاته....چرا نمیزارید اون پرونده رو ما بر عهده بگیریم؟
نامجون: صد بار که یک حرف رو نمیزنن بچه جون!
سئوک: ولی من اون پرونده رو میخوام!
نامجون: پس برو شرکتی که اون پرونده رو بد عهده داره! چرا اینجا موندی؟ برو دیگه!
سئوک: باشه....من میرم....اما مطمئن باشید پشیمون میشید!
《و سئوک از اونجا رفت》
جین: عجب بچهی مزخرفیه! مطمئن باشید پشیمون میشید! "ادا در آورد"
ات: نامجون ولش کن اصلا بزار بده به درک!
لیا: ولی اگه بره به رئیس لی بگه چی؟ اونوقت بدبخت میشیم!
جین: ول کن بابا بزار بره بگه ببینم میخواد چه غلطی بکنه
《و دوباره نشستید سر پرونده ها....اما ایندفعه یکی دیگه......》
فقط ⁶ نفر این فیک رو میخونن😢
انقدر بد مینویسم؟؟
میدونم بد شده🥲🥲🥲
من با توجه به کامنتا میگم ⁶ نفر.....پس اگه دوسش دارید نظرتون رو تو کامنتا بگید 🥲
part ³
ات: پس قبول کرد ما اون پرونده رو برنداریم
نامجون: آره
ات: راستی....این آقا واسه استخدام تو شرکت اومدن....اینم فرم استخدامش
《نامجون فرم استخدام اون پسره رو گرفت و یه نگاهی بهش انداخت و گفت:》
نامجون: تو برادر زادهی رئیس لی هستی؟
سئوک: خوب....بله.....عمو گفت که توی این شرکت کار کنم
نامجون تو دهنش: "توف توی این شانس حالا چه گوهی بخورم؟"
نامجون: باشه....شما استخدامی
سئوک: ازتون ممنونم قربان
نامجون: فقط باید سخت کار کنی و خطایی نکنی وگرنه اخراج میشی!
سئوک: نه خیالتون راحت
نامجون: امروز شرکت تعطیله...شما برو خونه و فردا بیا
سئوک: بله...چشم رئیس....خداحافظ
《و سئوک از شرکت خارج شد》
جین: خوب....الان باید بریم پرونده های دیگه رو برسی بکنیم؟
نامجون: نه امروز نیازی نیست.....امروز فقط خوشگذرونی میکنیم
بقیه: هورااااا
ات: پس زنگ بزنم به لیا که اونم بیاد و ⁵ نفره باهم بریم
جیهو: آره زنگ بزن تا اونم بیاد
《زنگ زدی به لیا و اونم اومد شرکت و باهم رفتید خوشگذرونی و سینما و کلی جاهای دیگه》
فردا
《با نامجون،جین،جیهو،لیا و سئوک نشسته بودید و داشتید پرونده ها رو برسی میکردم》
لیا: آخه این چه پروندهی مزخرفی هست؟ دلیل کثیف شدن آب دریا!
جین: باز تو! پروندهی من نوشته شده: دلیل ناگهانی سگ های یک پیرمرد!
لیا: رئیس بهتر نبود همون پروندهی خونآشام ها رو میگرفتیم؟
نامجون: من به خاطر سلامت شما اینکارو کردم که چیزیتون نشه
لیا: رئیس ما هیچیمون نمیشد
نامجون: بس کنید دیگه! همینه که هست باید قبول کنید!
《و همه ساکت شدند که....》
سئوک: من مطمئنم شما به خاطر سلامت ما نمیگید
جین: منظورت چیه؟ چرا نامجون باید دروغ بگه؟
سئوک: منظورم اینه که ممکنه نامجون خودش یه خونآشام باشه!
نامجون: این مزخرفات چیه سر هم میکنی؟ میخوای اخراجت کنم؟
سئوک: اگه حرفای من مزخرفاته....چرا نمیزارید اون پرونده رو ما بر عهده بگیریم؟
نامجون: صد بار که یک حرف رو نمیزنن بچه جون!
سئوک: ولی من اون پرونده رو میخوام!
نامجون: پس برو شرکتی که اون پرونده رو بد عهده داره! چرا اینجا موندی؟ برو دیگه!
سئوک: باشه....من میرم....اما مطمئن باشید پشیمون میشید!
《و سئوک از اونجا رفت》
جین: عجب بچهی مزخرفیه! مطمئن باشید پشیمون میشید! "ادا در آورد"
ات: نامجون ولش کن اصلا بزار بده به درک!
لیا: ولی اگه بره به رئیس لی بگه چی؟ اونوقت بدبخت میشیم!
جین: ول کن بابا بزار بره بگه ببینم میخواد چه غلطی بکنه
《و دوباره نشستید سر پرونده ها....اما ایندفعه یکی دیگه......》
فقط ⁶ نفر این فیک رو میخونن😢
انقدر بد مینویسم؟؟
میدونم بد شده🥲🥲🥲
من با توجه به کامنتا میگم ⁶ نفر.....پس اگه دوسش دارید نظرتون رو تو کامنتا بگید 🥲
۱۲.۴k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.