چندپارتی:)
چندپارتی:)
Part4
-چی شده کوچولو؟
پام...داره خون میاد...!!
-اگه اجازه بدی بریم، توی خونه برات باند میپیچم!
'و دو تا دستاشو توی یکی از دستام حبس کردم و براید بغلش کردم'
"شت راه دیگه ای نمونده...یجوری ک نفهمه با پام گوشیشو از جیبش انداختم بیرون تا خم ش برش داره..."
-آه. گوشیمو انداختی دختر کوچولو، ولی میدونی؟ الان اصلا برام مهم نیست
نمیخوای گوشیتو برداری؟!...
-گفتم که! برام مهم نیست
-وایسا ببینم؟ چرا اینقدر اصرار داری حواسمو پرت کنی خانم کوچولو؟
حواس پرتی؟ ن ن ن، من فقط زیاد با اینجا اشنایی ندارم...تازه ب این کشور اومدم
"هرجور ک بود کار خودشو کرد و رفتیم داخل خونه...روی مبل گذاشتنم تا پامو باند پیچی کنه..."
'سمت اشپزخونه رفتم تا جعبه کمک های اولیه رو بیارم
-چقد این دختره شلوغه و وحشیه*زمزمه'
"شروع ب باند پیچی کردن پام کرد...وقتی همه چیز اوکی شد، پاشدم تا ازش تشکر کنم...برای تشکر طولانی بغلش کردم..."
ممنونم از کمکت...
متقابلا اروم بغلش کردم
فرصت خوبی برای قتل بود اما، من هنوز باهاش کار های زیادی داشتم
سریعا از بغل دراومدم و بحثو عوض کردم
-نوشیدنی میخوای لیدی؟
ببخشید...قبلش ی کمکی میخوام...میتونی پابندمو واسم ببندی؟!...
-عا.. البته!
'جلوی پاش نشستم تا پابندشو براش ببندم'
"تا خم شد چاقوی مخصوصمو دراوردم...اه، بالاخره...یکم از موش و بریدم...وقتی سرشو بالا اورد مستقیم دستمو بردم تا چاقو رو توی قلبش فرو کنم..."
ادامه دارد!...
@kim_rn
@min_mira
-هرچقدم گزارش کنی دوباره میزارمش-
Part4
-چی شده کوچولو؟
پام...داره خون میاد...!!
-اگه اجازه بدی بریم، توی خونه برات باند میپیچم!
'و دو تا دستاشو توی یکی از دستام حبس کردم و براید بغلش کردم'
"شت راه دیگه ای نمونده...یجوری ک نفهمه با پام گوشیشو از جیبش انداختم بیرون تا خم ش برش داره..."
-آه. گوشیمو انداختی دختر کوچولو، ولی میدونی؟ الان اصلا برام مهم نیست
نمیخوای گوشیتو برداری؟!...
-گفتم که! برام مهم نیست
-وایسا ببینم؟ چرا اینقدر اصرار داری حواسمو پرت کنی خانم کوچولو؟
حواس پرتی؟ ن ن ن، من فقط زیاد با اینجا اشنایی ندارم...تازه ب این کشور اومدم
"هرجور ک بود کار خودشو کرد و رفتیم داخل خونه...روی مبل گذاشتنم تا پامو باند پیچی کنه..."
'سمت اشپزخونه رفتم تا جعبه کمک های اولیه رو بیارم
-چقد این دختره شلوغه و وحشیه*زمزمه'
"شروع ب باند پیچی کردن پام کرد...وقتی همه چیز اوکی شد، پاشدم تا ازش تشکر کنم...برای تشکر طولانی بغلش کردم..."
ممنونم از کمکت...
متقابلا اروم بغلش کردم
فرصت خوبی برای قتل بود اما، من هنوز باهاش کار های زیادی داشتم
سریعا از بغل دراومدم و بحثو عوض کردم
-نوشیدنی میخوای لیدی؟
ببخشید...قبلش ی کمکی میخوام...میتونی پابندمو واسم ببندی؟!...
-عا.. البته!
'جلوی پاش نشستم تا پابندشو براش ببندم'
"تا خم شد چاقوی مخصوصمو دراوردم...اه، بالاخره...یکم از موش و بریدم...وقتی سرشو بالا اورد مستقیم دستمو بردم تا چاقو رو توی قلبش فرو کنم..."
ادامه دارد!...
@kim_rn
@min_mira
-هرچقدم گزارش کنی دوباره میزارمش-
۵.۶k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.