𝒻𝒶𝓁ℯ;🌞³⁰
𝒻𝒶𝓁ℯ;🌞³⁰
قبل از تهیونگ،جونگکوک دست به کار شد و به سمت میا رفت و کمکش کرد بلندشه.
بعدش به سمت لارا هجوم برد.سیلی محکمی تو گوشش زد.
تهیونگ به جونگکوک اضافه شد...با دیدن وضعیت
لارا موهاش و گرفت و کشید و بلندش کرد.
الان خبری از جیغ های میا نبود..
تهیونگ:چطور جرعت کردی؟ها؟با خودت چی فکر کردی
تهیونگ وقتی دید میا داره از سرما تو بدن جونگکوک میلرزه قلبش درد گرفت..اما میا جونگکوک رو داشت..به سمت لیزا رفت و کمکش کرد.
تهیونگ:برام توضیح میدی چه اتفاقی افتاد..و همه ی شما ها که نقش داشتین...از اینجا میرین بیرون.
چشمای همه پر از تعجب بود.قطعا باید میرفتن توی خیابون میخوابیدن.شکلی تعجب زده ی همه به میا و لیزا بود که لذت میداد.
جونگکوک براید استایل میا رو توی بغلش گرفت و به سمت اتاق میا رفت.میا رو روی تخت گذاشت
جونگکوک:مقاومت نکن..
جونگکوک شروع به در اوردن لباس میا.دستای کوچیک میا مثل یک زنجیر دور دستای جونگکوک حلقه شد.میخواست مانع این کار بشه
جونگکوک:میا بیخیال تو بچه ای قرار نیست کاری باهات انجام بدم.الان تختت خیس میشه
دستای ظریف تر از گلبرگ میا رو کنار زد..اروم لباسش رو در آورد..سفیدی بدن میا...پوست مخملیش که الان خیس شده بود..سینه های کوچیکش که هنوز خوب رشد نکرده بود واقعا داخل سوتین سایز کوچیک و دخترونه ای که پوشیده بود دیوونه کننده بود.کاشک میتونست لمسش کنه...ولی این چه حسی بود؟
به سمت کشوی میا رفت و سعی کرد ذهنش و از قضیه منحرف کنه.یک تیشرت و سوتین کوچیک جدید آورد و کنار میا نشست.سوتین قبلیش رو باز
کرد و اروم روی زمین انداخت..سینه هاش،
چقدر خوب مقاومت میکرد تا کار بدی نکنه..
سوتین و اروم روی شکمش گذاشت و بند هاش رو از پشت بست.سوتین و بالا تر آورد تا سرجاش
قرار بگیره.از قصد این کار رو کرد.سینه های میا رو توی دستش گرفت و سعی کرد داخل کاپ قرارشون بده.در همین حین بود که در باز شد و لیزا
درحالی که دست تهیونگ روی شونش بود وارد اتاق شدن.جونگکوک و تهیونگ و لیزا به دیدن هم تعجب کردن.تهیونگ احساس اعصبی بودن کرد.
تهیونگ:داری چیکار میکنی جونگکوک
جونگکوک:هیچی...فقط..فقط دارم کمک میکنم لباسش و بپوشه.
تهیونگ:چرا سینش تو دستته..
جونگکوک:اخه دارم سوتینش رو تنش میکنم.ببین
لیزا عوضی بازی نکنین خجالت میکشه
لیزا به سمت میا رفت و با یک دستش جونگکوک رو از روی تخت حول داد
جونگکوک:اخ وحشی
لیزا جوری نشست که اون دوتا بهش دید نداشته باشن.خودش سوتین و تیشرت میا رو تنش کرد.
اما،این به میا کمک نکرد.فقط باعث شد بدتر بزنه زیر گریه..گریه میکرد و تو گریه حرف میزد
نباید میزاشتم ولی گذاشتم..بیاین کراشم و نشونشون بدم[🐋]نهنگ...دوستان کراشم نهنگه
قبل از تهیونگ،جونگکوک دست به کار شد و به سمت میا رفت و کمکش کرد بلندشه.
بعدش به سمت لارا هجوم برد.سیلی محکمی تو گوشش زد.
تهیونگ به جونگکوک اضافه شد...با دیدن وضعیت
لارا موهاش و گرفت و کشید و بلندش کرد.
الان خبری از جیغ های میا نبود..
تهیونگ:چطور جرعت کردی؟ها؟با خودت چی فکر کردی
تهیونگ وقتی دید میا داره از سرما تو بدن جونگکوک میلرزه قلبش درد گرفت..اما میا جونگکوک رو داشت..به سمت لیزا رفت و کمکش کرد.
تهیونگ:برام توضیح میدی چه اتفاقی افتاد..و همه ی شما ها که نقش داشتین...از اینجا میرین بیرون.
چشمای همه پر از تعجب بود.قطعا باید میرفتن توی خیابون میخوابیدن.شکلی تعجب زده ی همه به میا و لیزا بود که لذت میداد.
جونگکوک براید استایل میا رو توی بغلش گرفت و به سمت اتاق میا رفت.میا رو روی تخت گذاشت
جونگکوک:مقاومت نکن..
جونگکوک شروع به در اوردن لباس میا.دستای کوچیک میا مثل یک زنجیر دور دستای جونگکوک حلقه شد.میخواست مانع این کار بشه
جونگکوک:میا بیخیال تو بچه ای قرار نیست کاری باهات انجام بدم.الان تختت خیس میشه
دستای ظریف تر از گلبرگ میا رو کنار زد..اروم لباسش رو در آورد..سفیدی بدن میا...پوست مخملیش که الان خیس شده بود..سینه های کوچیکش که هنوز خوب رشد نکرده بود واقعا داخل سوتین سایز کوچیک و دخترونه ای که پوشیده بود دیوونه کننده بود.کاشک میتونست لمسش کنه...ولی این چه حسی بود؟
به سمت کشوی میا رفت و سعی کرد ذهنش و از قضیه منحرف کنه.یک تیشرت و سوتین کوچیک جدید آورد و کنار میا نشست.سوتین قبلیش رو باز
کرد و اروم روی زمین انداخت..سینه هاش،
چقدر خوب مقاومت میکرد تا کار بدی نکنه..
سوتین و اروم روی شکمش گذاشت و بند هاش رو از پشت بست.سوتین و بالا تر آورد تا سرجاش
قرار بگیره.از قصد این کار رو کرد.سینه های میا رو توی دستش گرفت و سعی کرد داخل کاپ قرارشون بده.در همین حین بود که در باز شد و لیزا
درحالی که دست تهیونگ روی شونش بود وارد اتاق شدن.جونگکوک و تهیونگ و لیزا به دیدن هم تعجب کردن.تهیونگ احساس اعصبی بودن کرد.
تهیونگ:داری چیکار میکنی جونگکوک
جونگکوک:هیچی...فقط..فقط دارم کمک میکنم لباسش و بپوشه.
تهیونگ:چرا سینش تو دستته..
جونگکوک:اخه دارم سوتینش رو تنش میکنم.ببین
لیزا عوضی بازی نکنین خجالت میکشه
لیزا به سمت میا رفت و با یک دستش جونگکوک رو از روی تخت حول داد
جونگکوک:اخ وحشی
لیزا جوری نشست که اون دوتا بهش دید نداشته باشن.خودش سوتین و تیشرت میا رو تنش کرد.
اما،این به میا کمک نکرد.فقط باعث شد بدتر بزنه زیر گریه..گریه میکرد و تو گریه حرف میزد
نباید میزاشتم ولی گذاشتم..بیاین کراشم و نشونشون بدم[🐋]نهنگ...دوستان کراشم نهنگه
۳.۳k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.