فرشته کوچولوم پارت ۱۱
تو سالن کم مونده بود لیز بخورم بلاخره رسیدم به اسانسور و طبقه لابی رو زدم وای فقد پنج دقیقه مونده از اونجایی که بابا رو وقت و ساعت حساسه باید زود سره ساعت برسم بلاخره اسانسور رسید به لابی و بله تمام هوف وای مردم خدا جون
دیدم بابا اونجا رو مبل قشنگ ریلکس داره قهوه میخوره
عجب مردیه
رفتم سمتش منو دید
کوک: او قشنگ سره وقت اومدی خب پاشو بریم به راننده گفتم ماشین بزاره خودمون بریم
ات: باشه
سوار ماشین شدیم و به سمت اون تئاتر رفتیم
انگار سالن تئاتر بزرگی بود
از بیرون که اینجوری دیده می شد
پیاده شدیم و رفتیم داخل
وقتی وارد شدیم دهنم وا مونده بود از زیباییش خیلی طراحی خاصی داشت
کوک: چطوره خوشت اومد
ات: عالیه اینجا واقعا فوقالعاده هست
کوک: دارم فک میکنم اگه تو اینجا اجرا کنی، اینجا صد برابر زیباتر میشه
ات: بابا خجالتم نده من اونقدر را هم ماهر نیستم
کوک: هستی و قراره از اینی که هستی هم بهتر بشی
با بابا داشتیم صحبت میکردیم که ی مرد اومد سمتمون بابا به اون سلام داد و بعد اون شروع کردن به فرانسوی صحبت کردن هیچی از حرف هاشون نمی فهمیدم اه لعنتی تو این ی هفته تلاش کردم یکم فرانسوی یاد بگیرم ولی قشنگ تر زدم
بابا برگشت سمتم و گفت
کوک: ات مستر فرانکس میگن همه چی اماده هست میتونی بری با دوستات تمرین کنی
ات: چی بچه ها هم رسیدن
کوک: اهوم اره اونا هم اومدن زود برو شروع کن
ات: چشم بابا من فعلا مرخص میشم
کوک: باشه برو مواظب خودت هم باش
ات: باشه خدافظ
کوک: اوم خدافظ
از بابا خدافظی کردم و به سمت سالن تمرین رفتم البته با کلی سوال از اینو اون با اینکه هیچی نمی فهمیدم از حرفشون
دره سالن تمرین باز کردم بچه ها تا منو دیدن بدو بدو اومدن منو بغل کردن منم بغلشون کردم
ملودیا : ات از دیدنت خیلی خوشحالیم بیا زود تر شروع کنیم
ات: باشه بچه اونا کلا دو نفر بودن و با من میشدن سه نفر ما سه نفر تو رقص باله فوقالعاده بودیم و اینم بگم که من سر گروه این گروه رقاص هستم پس اگه من تو اجرا ها نباشم اون اجرا به حساب نمیاد
بهرحال شروع کردیم به تمرین
چهار ساعت بعد...
چهار ساعت بود داشتیم تمرین میکردیم بلاخره تموم شد و نشستیم رو زمین
دلاریس: وای من گشنمه خدا جونم شما چی بچه ها
ات و ملودیا : وای دقیقا
رو زمین ولو بودیم که صدای دره سالن اومد زود هممون نشستیم دیدم اون شخص بالا هست هااا
اون اینجا چیکار میکنه دیدم دستش ی عالمه غذا هست با لبخند اومد سمتمون و غذاهارو گذاشت رو زمین
کوک: خسته نباشید خانم های رقاص
براتون غذا گرفتم
دلاریس: وای عمو دستت درد نکنه
ملودیا: اره عمو اگه یکم دیرتر میوردی حتما هلاک میشدیم
کوک: خنده اروم.. این حرفو نزنین حالا هم شروع کنین به خوردن
دیدم بابا اونجا رو مبل قشنگ ریلکس داره قهوه میخوره
عجب مردیه
رفتم سمتش منو دید
کوک: او قشنگ سره وقت اومدی خب پاشو بریم به راننده گفتم ماشین بزاره خودمون بریم
ات: باشه
سوار ماشین شدیم و به سمت اون تئاتر رفتیم
انگار سالن تئاتر بزرگی بود
از بیرون که اینجوری دیده می شد
پیاده شدیم و رفتیم داخل
وقتی وارد شدیم دهنم وا مونده بود از زیباییش خیلی طراحی خاصی داشت
کوک: چطوره خوشت اومد
ات: عالیه اینجا واقعا فوقالعاده هست
کوک: دارم فک میکنم اگه تو اینجا اجرا کنی، اینجا صد برابر زیباتر میشه
ات: بابا خجالتم نده من اونقدر را هم ماهر نیستم
کوک: هستی و قراره از اینی که هستی هم بهتر بشی
با بابا داشتیم صحبت میکردیم که ی مرد اومد سمتمون بابا به اون سلام داد و بعد اون شروع کردن به فرانسوی صحبت کردن هیچی از حرف هاشون نمی فهمیدم اه لعنتی تو این ی هفته تلاش کردم یکم فرانسوی یاد بگیرم ولی قشنگ تر زدم
بابا برگشت سمتم و گفت
کوک: ات مستر فرانکس میگن همه چی اماده هست میتونی بری با دوستات تمرین کنی
ات: چی بچه ها هم رسیدن
کوک: اهوم اره اونا هم اومدن زود برو شروع کن
ات: چشم بابا من فعلا مرخص میشم
کوک: باشه برو مواظب خودت هم باش
ات: باشه خدافظ
کوک: اوم خدافظ
از بابا خدافظی کردم و به سمت سالن تمرین رفتم البته با کلی سوال از اینو اون با اینکه هیچی نمی فهمیدم از حرفشون
دره سالن تمرین باز کردم بچه ها تا منو دیدن بدو بدو اومدن منو بغل کردن منم بغلشون کردم
ملودیا : ات از دیدنت خیلی خوشحالیم بیا زود تر شروع کنیم
ات: باشه بچه اونا کلا دو نفر بودن و با من میشدن سه نفر ما سه نفر تو رقص باله فوقالعاده بودیم و اینم بگم که من سر گروه این گروه رقاص هستم پس اگه من تو اجرا ها نباشم اون اجرا به حساب نمیاد
بهرحال شروع کردیم به تمرین
چهار ساعت بعد...
چهار ساعت بود داشتیم تمرین میکردیم بلاخره تموم شد و نشستیم رو زمین
دلاریس: وای من گشنمه خدا جونم شما چی بچه ها
ات و ملودیا : وای دقیقا
رو زمین ولو بودیم که صدای دره سالن اومد زود هممون نشستیم دیدم اون شخص بالا هست هااا
اون اینجا چیکار میکنه دیدم دستش ی عالمه غذا هست با لبخند اومد سمتمون و غذاهارو گذاشت رو زمین
کوک: خسته نباشید خانم های رقاص
براتون غذا گرفتم
دلاریس: وای عمو دستت درد نکنه
ملودیا: اره عمو اگه یکم دیرتر میوردی حتما هلاک میشدیم
کوک: خنده اروم.. این حرفو نزنین حالا هم شروع کنین به خوردن
۳.۱k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.