رمان خانه ارواح
رمان خانه ارواح
پارت بیست و شش
مامان اکتای پوزخندی زدو گفت
مامان اکتای: پاشو عزیزم نیازی به این کارا نیست
از جام بلند شدم سرمو انداختم پایین
مامان اکتای:سرتو بگیر بالان تا ببینمت
چقدر خوشگلی شما
آلیس:خیلی ممنون
خدمتکار:از این طرف خانوم تا اتاق رو نشونتون بدم
وااااای اینجا چقدر بزرگ و خوشگله
خودمو انداختم رو تخت لم دادم عجب جایی هستا
در اتاقم در میزد انگار یکی درو باز کردم
آلیس:بله
خدمتکار:واسه شام بیاین پایین خانوم
کمد لباسامو نگاه کردم همش لباس پرنسسی بود
ازکوله پشتیم تیشرتمو برداشتم پوشیدم تیشترم بلند بود
رفتم پایین اکتای تا چشمم به من افتاد
اکتای:این چه لباسیه پوشیدی تو
آلیس:لباسم مگه چشه خیلیم خوبه
اکتای:برو عوضش کن بدو تا مامان و بالام نیومدن پایین واسه شام
آلیس:من نمیرم
دستمو گرفت و کشید منو کشون کشون برد به اتاق
آلیس:ولم کن اکتای ولم کن
هوام داد رو تخت
زدم توی گوشش
آلیس:چرا اینجوری میکنی دیونه شدی
اکتای محکم زد تو صورتم خوردم زمین سرم به گوشه میز خورد..
پارت بیست و شش
مامان اکتای پوزخندی زدو گفت
مامان اکتای: پاشو عزیزم نیازی به این کارا نیست
از جام بلند شدم سرمو انداختم پایین
مامان اکتای:سرتو بگیر بالان تا ببینمت
چقدر خوشگلی شما
آلیس:خیلی ممنون
خدمتکار:از این طرف خانوم تا اتاق رو نشونتون بدم
وااااای اینجا چقدر بزرگ و خوشگله
خودمو انداختم رو تخت لم دادم عجب جایی هستا
در اتاقم در میزد انگار یکی درو باز کردم
آلیس:بله
خدمتکار:واسه شام بیاین پایین خانوم
کمد لباسامو نگاه کردم همش لباس پرنسسی بود
ازکوله پشتیم تیشرتمو برداشتم پوشیدم تیشترم بلند بود
رفتم پایین اکتای تا چشمم به من افتاد
اکتای:این چه لباسیه پوشیدی تو
آلیس:لباسم مگه چشه خیلیم خوبه
اکتای:برو عوضش کن بدو تا مامان و بالام نیومدن پایین واسه شام
آلیس:من نمیرم
دستمو گرفت و کشید منو کشون کشون برد به اتاق
آلیس:ولم کن اکتای ولم کن
هوام داد رو تخت
زدم توی گوشش
آلیس:چرا اینجوری میکنی دیونه شدی
اکتای محکم زد تو صورتم خوردم زمین سرم به گوشه میز خورد..
۲.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.