رمان سهم من از تو(پارت۱)
ارسلان :روز اول دانشگاه بود و من فقد پانیذ و لئو رضا و متین و نیکا و مهشاد و محرابو میشناختم
لئورضا یه خواهرم داش به اسم دیانا.
دیانا رو که دیدم اونجا تنها نشسته رفتم به رضا گفتم
خاک بر سرت خواهرت اونجا تنهاست تو دنبال دوس دختر بازیاتی؟
لئورضا تو اگه مردی خودت برو پیشش بشین
ارسلان:
رفتم پیش دیانا نشستم
سلام
دیانا:سرت تو کلاب
چرا اومدی پیش من نشستی؟
ارسلان:خیلی از این وحشی بازیاش خوشم اومده بود.
هیچی اومدم پیشت تنها نباشی
دیانا:چقد مهربون بود
ا
بزا منم مهربون رفتار کنم.
خب اشکال نداره اگه نخوای حواسمو از درس پرت کنی مشکلی ندارم
ارسلان: با خوشحالی گفتم باشه خوشگل خانم
دیانا:من فقد نیکا و رضا داداشم و پانیذو میشناسم .
متینم ....
لئورضا یه خواهرم داش به اسم دیانا.
دیانا رو که دیدم اونجا تنها نشسته رفتم به رضا گفتم
خاک بر سرت خواهرت اونجا تنهاست تو دنبال دوس دختر بازیاتی؟
لئورضا تو اگه مردی خودت برو پیشش بشین
ارسلان:
رفتم پیش دیانا نشستم
سلام
دیانا:سرت تو کلاب
چرا اومدی پیش من نشستی؟
ارسلان:خیلی از این وحشی بازیاش خوشم اومده بود.
هیچی اومدم پیشت تنها نباشی
دیانا:چقد مهربون بود
ا
بزا منم مهربون رفتار کنم.
خب اشکال نداره اگه نخوای حواسمو از درس پرت کنی مشکلی ندارم
ارسلان: با خوشحالی گفتم باشه خوشگل خانم
دیانا:من فقد نیکا و رضا داداشم و پانیذو میشناسم .
متینم ....
۲.۳k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.